دولت دوم ترامپ در حالی آغاز به کار می‌کند که جهان در وضعیت بحرانی و پرآشوب به سر می‌برد. جنگ روسیه و اوکراین تشدید شده است، روسیه با پرداخت هزینه انسانی فراوانی به‌آهستگی در حال پیشروی است و از پهپادهای ایرانی برای هدف‌قراردادن شهرهای اوکراین استفاده می‌کند. همچنین سربازان کره‌ شمالی در مجاورت مرزهای روسیه استقرار یافته‌اند. در خاورمیانه چند هفته از مرحله نخست آتش‌بس موقت میان اسرائیل و حماس گذشته است که می‌تواند به آتش‌بس طولانی‌تری بیانجامد؛ اما امکان فروپاشی آن در هر لحظه وجود دارد. در شرق آسیا نیز چین با قدرت‌نمایی، همسایگان خود را تحت فشار قرار می‌دهد.

در مرکز این منازعه‌ها و بحران‌های جهانی به ظاهر جدا از هم، نیروی مخربی وجود دارد: نوعی هم‌سویی سه‌جانبه میان جمهوری خلق چین، روسیه نئوامپریالیستی ولادیمیر پوتین و جمهوری اسلامی ایران. شرکای این هم‌سویی در درجه بعدی کره شمالی، ونزوئلا، کوبا، حزب‌الله، حماس و حوثی‌ها هستند. اعضای این هم‌سویی "محور متجاوزان"، "محور آشوب" و "محور اراده شر" نیز خوانده می‌شوند. این قدرت‌ها در جغرافیای اوراسیایی خود، شکل حکومت خود و مخالفت با نظم جهانی آمریکایی مشترک هستند.

مقامات و تحلیل‌گران، راهبردهای جامع مختلفی را برای درهم‌شکستن این بلوک اوراسیایی طراحی کرده‌اند. یکی از رایج‌ترین آنها، "راهبرد معکوس کیسینجر" خوانده می‌شود. در چارچوب این راهبرد، سیاستگذاران آمریکا قدرت ضعیف‌تر اوراسیایی یعنی روسیه را از قدرت قوی‌تر (چین) دور می‌کنند. برای این کار، آمریکا باید موفقیت ریچارد نیکسون و مشاور امنیت ملی‌اش، هنری کیسینجر را در جداکردن مائو از اتحاد شوروی تکرار کند. راهبرد دیگر، مرزبندی میان روسیه و ایران است. دولت اوباما تلاش کرد این رویکرد را اجرا کند و دولت نخست ترامپ نیز چنین چیزی را در نظر داشت.

ما رویکرد سومی را پیشنهاد می‌کنیم. به‌جای شکستن روابط چین-روسیه یا روسیه-ایران به وسیله دیپلماسی چماق و هویج، واشنگتن باید بیرون کشیدن ایران(به عنوان ضعیف‌ترین حلقه اتصال) را هدف خود قرار دهد. در این راهبرد، هدف، وادار نمودن ایران به توقف همکاری با روسیه و چین در حمله به متحدان امریکا و تضعیف نظم آمریکایی است. اگرچه چنین اقدامی برنامه تغییر رژیم در ایران را متوقف می‌کند؛ اما در صورت موفقیت چرخشی بنیادین در رفتار ایران ایجاد می‌شود.

نخست، دولت ترامپ باید فرمان اجرایی جدید را به شدیدترین شکل ممکن اجرا کند و سیاست فشار حداکثری علیه ایران را بازگرداند. دوم، با توجه به اتفاقاتی اخیر در غزه، واشنگتن باید کارزار خود را علیه غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین عضو محور مقاومت، یعنی حوثی‌های یمن، تشدید کند. سوم، واشنگتن باید به طور کامل توافق آتش‌بس اسرائیل و لبنان را اجرا و از بازسازی حزب‌الله به عنوان اصلی‌ترین نیروی نیابتی ایران جلوگیری کند. چهارم، واشنگتن باید حمله‌ بین‌المللی ایدئولوژیکی را علیه جمهوری اسلامی طراحی کند که شامل محکومیت ایران، حمایت علنی از مخالفان و تحت فشار قرار دادن ایران در سازمان ملل باشد.

در نهایت، واشنگتن باید تهران و حامیانش در پکن و مسکو را در سازمان ملل و نهادهای مرتبط با آن در موضع دفاعی قرار دهد. از آنجا که چین و روسیه از حق وتوی خود در شورای امنیت استفاده می‌کنند، اقدامات مستقیم علیه تهران احتمالاً به شکست می‌انجامند. با این وجود، طراحی قطعنامه‌های ضدایرانی اعضای بلوک اوراسیایی را وادار به عقب‌نشینی و توجیه ماجراجویی‌های منطقه‌ای، مسائل داخلی و فریب‌کاری هسته‌ای می‌کند. در آخر واشنگتن باید برای مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران آماده شود. تهران اخیرا ذخایر اورانیوم غنی‌شده ۶۰٪ خود را افزایش داده است که به سطح غنی‌سازی تسلیحاتی نزدیک است. ایالات متحده و اسرائیل باید آماده استفاده از نیروی نظامی باشند. جهت آمادگی برای چنین احتمالی، واشنگتن باید بمب‌های سنگرشکن پرقدرت نظیر GBU-57 را در اختیار اسرائیل قرار دهد.

یک کارزار موفق، نه‌تنها ژئوپلیتیک خاورمیانه را بازسازی و موقعیت منطقه‌ای آمریکا را تقویت می‌کند، بلکه با محروم کردن چین و روسیه از مهم‌ترین شریک خاورمیانه‌ای خود، آن‌ها را به‌طور غیرمستقیم تضعیف خواهد کرد. اکنون زمان آن رسیده که واشنگتن این فرصت را غنیمت شمارد.

نویسنده: ویلیام اریک الیسون – میکا پوکاس
منبع: نشنال اینترست

 


author

اندیشکده تهران


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه