عراقچی با درک عمیق از سبک ارتباطی دونالد ترامپ و بهرهگیری از زبان و روایتهای مورد علاقه او، تلاش کرده است تا از طریق پیامرسانی هدفمند و محتاطانه، ایران را در مذاکرات بهگونهای معرفی کند که هم از قدرت خود دفاع کند و هم با پرهیز از تقابل مستقیم، مسیر رسیدن به توافقی مطلوب برای تهران را هموار سازد.
ایران از زمان اشغال عراق و بهویژه پس از تحولات ۲۰۱۱، تلاش کرده با هدایت شبکهای غیرمتمرکز از گروههای همسو در منطقه، محور مقاومتی علیه نفوذ آمریکا، اسرائیل و متحدانشان شکل دهد، اما تحولات اخیر نشان میدهد این محور در حال گذار به یک شبکه پراکنده و منعطف با پیوندهای ایدئولوژیک است که دیگر تابع چارچوب سلسلهمراتبی پیشین نیست.
ایران با الهام از الگوی جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا، پیشنهاد تشکیل کنسرسیومی مشترک با آمریکا، عربستان و امارات برای غنیسازی اورانیوم را مطرح کرده است که هدف آن تسهیل راستیآزمایی برنامه هستهای، کاهش تنشهای ژئوپلیتیکی و تأمین منافع متقابل طرفین، از جمله بهرهبرداری سیاسی برای ایالات متحده است.
ائتلافبندی چین، کرهشمالی و روسیه، اعضای سازمان ائتلاف آتلانتیک شمالی (ناتو) را به این نتیجه رسانده است که امنیت هند_اقیانوسیه و اروپا را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد.
در حالی که رئیسجمهور ترامپ به دنبال دستیابی به توافق هستهای با ایران است، باید به این نکته توجه داشت که انگیزه اصلی تهران برای شرکت در مذاکرات، ترس از واشنگتن نیست بلکه احساس فرصت است.
دولت ترامپ با تضعیف اتحادهای ایالاتمتحده باعث تضعیف بازدارندگی گسترده آمریکا شده است و کشورهای بیشتری را به این فکر انداخته است که باید سلاحهای هستهای خود را داشته باشند یا خیر. اما این ایده که گسترش بیشتر تسلیحات هستهای میتواند باعث ثبات شود بر فرضیات نادرستی استوار است.
نه تنها صلح، بلکه وقوع آتشبس میان روسیه و اوکراین نیز سناریوی بعیدی به نظر میرسد. اسرائیل و حماس نیز آتشبس بلندمدت در غزه را اولویت خود نمیبینند. تنها نقطه روشن در صفحه شطرنج دیپلماسی جهانی میتواند روابط میان ایران و آمریکا باشد.
چین، منطقه قطب شمال را نه بهعنوان یک اولویت راهبردی، بلکه بهعنوان یک سرمایهگذاری بلندمدت میبیند و در حال تقویت ظرفیتهای خود برای فعالیت در این منطقه است. ایالات متحده بیش از هر زمان دیگری به همکاری با متحدان قطبی خود نیاز دارد تا بتواند محیط پهناور و در حال تغییر قطب شمال را بهدقت پایش و در برابر فعالیتهای نگرانکننده چین ایستادگی کند.
ده سال پس از توافق هستهای، موازنه قدرت تغییرات اساسی کرده است. ائتلافی که چالشها و فرصتهای توافق ۲۰۱۵ را ایجاد کرد دیگر وجود ندارد. اروپا با تهران در ارتباط است؛ تحریمهای هستهای چندجانبهای که تهران را پای میز مذاکره آورد از میان رفتهاند و بر نخواهند گشت و روابط تهران با مسکو و پکن به واسطه موضوع اوکراین و جنگ تجاری تغییر شکل داده است.
مذاکرات عمان مشخص میکند که آیا آمریکا و ایران میتوانند به سمت مذاکرات جامعی برای محدود ساختن برنامه هستهای ایران گام بردارند یا خیر؟
سرکوب حوثیها ممکن است به راحتی امکانپذیر نباشد و همچنین ممکن است ایران از ادامه مذاکرات هستهای عقبنشینی کند. تلاشها برای ایجاد ثبات در لبنان و سوریه نیز ممکن است با شکست روبرو شود. همچنین درگیری در غزه میتواند به یک باتلاق طولانیمدت برای اسرائیل تبدیل شود و همکاریهای منطقهای ایالات متحده را مختل کند.
در حالی که آمریکا اوکراین را رها کرده و به متحدان اروپایی بیتوجه میکند، متحدان آسیایی آمریکا از خود میپرسند که آیا روابط آنها با این کشور دگرگون یا به حاشیه رانده میشود یا خیر. نگاه آنها از نگرانی تا هشیار بودن متغیر است.
یک ضربه نظامی از سوی آمریکا یا اسرائیل به ایران میتواند پیامدهای عمیقی بر امور داخلی این کشور، راهبرد کشورهای خلیج فارس متحد با آمریکا و همچنین پویاییهای بزرگتر منطقهای داشته باشد.