اندیشکده تهران:حضور فرانسه در افریقا از قرن هفدهم، بهویژه سال ۱۶۲۴، با تأسیس مراکز تجاری در سنگال آغاز شد و بخش وسیعی از قاره آفریقا را در برگرفت. با گسترش استعمار در آفریقا (1833-1950)، فرانسه جنایتهای زیادی در آفریقا مرتکب شد و در اواسط قرن ۲۰ موجی از استعمارستیزی و خیزشهای استقلالطلبانه در مستعمرات شکل گرفت که سرانجام از اواخر 1950 شارل دوگل، رئیسجمهور وقت فرانسه تصمیم به اعطای استقلال به بسیاری از مستعمرات این کشور در آفریقا گرفت. در ظاهر به نظر میرسید که فرانسه با اعطای استقلال به مستعمرات، استعمارگری خود را در این قاره پایان داده است؛ اما در واقعیت، نفوذ خود را در این مستعمرات از طریق ابزارهای غیر سنتی با حاکم نمودن افراد دستنشانده گسترش داد و سلطه خود را بر آنها ازنظر سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی حفظ کرد. بااینحال اخیراً فرآیند زدودن استعمار نو فرانسوی نیز آغاز و در حال پیشرفت است. در این گزارش به بررسی ابعاد کاهش نفوذ فرانسه در قاره آفریقا و تأثیر حضور قدرتهای بینالمللی بر آن پرداخته میشود.
از میان پنج منطقه آفریقایی، تنها منطقه جنوب آفریقا از استعمار فرانسه در امان ماند، درحالیکه چهار منطقه دیگر بیستودو مستعمره فرانسوی را در تشکیل میدادند. در شمال آفریقا، بهاستثنای مصر سایر کشورها مانند تونس، الجزایر، مراکش و موریتانی جزو مستعمرات بودند. مصر هرگز به معنای دقیق فنی مستعمره فرانسه نشد، اگرچه برای سه سال تحت اشغال فرانسه قرار داشت. در شرق آفریقا، فرانسه جیبوتی، ماداگاسکار، جزایر قمر و سیشل را تحت استعمار خود درآورد. جیبوتی اکنون نیز میزبان پایگاههای نظامی فرانسه است البته، نفوذ در جیبوتی دیگر محدود به فرانسه نیست و قدرتهای زیادی در این کشور دارای پایگاه نظامی هستند. در منطقه آفریقای استوایی، کامرون، آفریقای مرکزی، چاد، گابن و کنگو برازاویل تحت استعمار فرانسه قرار گرفتند و در منطقه غرب آفریقا، بیشترین تعداد مستعمرات فرانسوی وجود داشت که شامل بنین، بورکینافاسو، ساحلعاج، گینه کوناکری، توگو، مالی، نیجر و سنگال میشد. نفوذ فرانسه در آفریقا بر چندپایه استوار بود که مهمترین آنها عبارتاند از: سلطه سیاسی، نظامی، اقتصادی و نفوذ اجتماعی و فرهنگی. این پایهها تداوم این نفوذ را در طول شش دهه گذشته تضمین کرده بودند.
سلطه سیاسی: کنترل سیاسی از طریق جذب نخبههای سیاسی چه حاکمان و چه کسانی که آرزوی حکومت دارند، برای تضمین وفاداری آنها و پاسخگویی داوطلبانه یا اجباری به خواستههای فرانسه انجام میشود. این کنترل از طریق ابزارهای متعددی ازجمله تضمین دستیابی و ماندگاری آنها در قدرت، ارائه خدمات امنیتی برای محافظت از آنها و تأمین خدمات اطلاعاتی موردنیاز صورت میگیرد.
سلطه نظامی: فرانسه تحت عنوان همکاری و تعریف مأموریتهای مشترک ضدتروریسم و تأمین امنیت مرزها نیروی نظامی خود را در آفریقا ابقا کرد. ازجمله عناوین ظاهری میتوان به ارائه پشتیبانی فنی، آموزشی، لجستیکی و اطلاعاتی به ارتشهای آفریقایی به بهانه کمک به مأموریتهای حفظ امنیت نظام حاکم و امنیت انسانی، کنترل مرزها، مبارزه با جرائم سازمانیافته تروریسم اشاره کرد.
امپراتوری فرانک فرانسوی و سلطه اقتصادی: سلطه اقتصادی یکی از مهمترین ابزارهای نفوذ فرانسه به شمار میرود. این کشور توانست از طریق ابزارهایی مانند انعقاد قراردادها و توافقنامههای اقتصادی ناعادلانه و بلندمدت، که با کمک عوامل نفوذی در ساختار حکومتی و اداری این کشورها و همکاری با گروه کوچکی از سرمایهداران محلی صورت گرفت، بر ثروت و منابع این کشورها تسلط یابد. فرانسه همچنین با استفاده از ابزارهای اقتصادی مؤثر، مانند وابسته کردن پول محلی به فرانک فرانسه و کنترل نرخ ارز، سلطه خود را بر این کشورها تحکیم بخشید.
نفوذ اجتماعی و فرهنگی: استعمار فرانسه بر جذب فرهنگی جوامع مستعمره آفریقایی تکیه کرده است. این استعمار به تقویت زبان و شیوههای زندگی فرانسوی بهعنوان جایگزینی برای زبانها و شیوههای زندگی سنتی و محلی مردم پرداخته است؛ تا جایی که زبان فرانسوی به زبان رسمی اول و زبان آموزش در تمامی کشورهای تحت استعمار فرانسه تبدیلشده است. تأسیس سازمان بینالمللی کشورهای فرانسویزبان (فرانکفونی) را میتوان یکی از مهمترین ابزارهای هژمونی و تسلط فرهنگی فرانسه دانست.
بااینحال، آنچه در دهه اخیر چشمگیر بوده، کاهش نفوذ فرانسه در قاره آفریقا حتی در کشورهایی مانند جمهوری آفریقای مرکزی، مالی، بورکینافاسو و نیجر است که هرگز به ذهن سیاستگذاران فرانسوی خطور نمیکرد روزی این کشورها از زیر چتر نفوذ فرانسه خارج شوند. علاوه بر این، نشانههای آشکاری از افزایش تمایلات استقلالطلبانه در کشورهای دیگری مانند چاد، گینه کوناکری، گینه بیسائو و گابن دیده میشود.
یکی از مهمترین عوامل کاهش نفوذ فرانسه در آفریقا را میتوان ناتوانی یا بیمیلی فرانسه در ارائه راهحلهای مؤثر برای مشکلات روزافزون جوامع آفریقایی شامل تروریسم، بیثباتی اقتصادی، گسترش فقر و کاهش کیفیت خدمات دولتی دانست. از سوی دیگر، ورود بازیگران جدید به صحنه آفریقا نیز فضای مانور را گسترش داده و تمایل به آزادی و تنوع بخشیدن به شرکای تجاری را تقویت کرده است.
افزایش آگاهی و ظهور نسلهای جدید نخبگان: همگام با جهانیشدن و نزدیکی فرهنگی، نسل جدیدی از نخبگان سیاسی و نظامی آفریقا ظهور کردهاند که دیدگاههایی متفاوت از نخبگان سنتی وابسته به غرب دارند. این نسل معتقد است غرب خدمات رایگان ارائه نمیدهد و هدفش بهرهکشی از منابع آفریقاست. آنها بر این باورند که تنها با رهایی از سلطه سیاسی و اقتصادی غرب، این بهرهکشی پایان مییابد. از نشانههای این تغییر این است که رهبری بسیاری از کودتاهای نظامی اخیر در افریقا به دست جوانان بوده است.
سیاستهای قومیتی فرانسه: جوامع آفریقایی، بهجز مصر و تونس، از تنوع قومی گستردهای در زبان، مذهب، فرهنگ و نژاد برخوردارند. برخی کشورها مانند روآندا قومیتهای محدودی دارند، درحالیکه نیجریه و کامرون صدها قومیت را در خود جایدادهاند. بسیاری از این قومیتها فراتر از مرزهای ملی گسترشیافتهاند. در مستعمرات سابق فرانسه، حمایت این کشور از گروههای خاص باعث افزایش تبعیض و نارضایتی شده و به کودتا یا سرنگونی حکومتها منجر شده است. مثلاً حمایت فرانسه از جووینال هابیاریمانا، رئیسجمهور روآندا (1973-1994)، تبعیض علیه قوم توتسی را افزایش داد و به نسلکشی 1994 انجامید.
ایجاد انقلاب و کودتای مصنوعی: پس از کشته شدن «ادریس دیبی»، رئیسجمهور چاد در سال 2021، فرانسه به دنبال جایگزینی حاکمان مطیع خود بود و فرزند دیبی را به قدرت رساند. در گابن نیز، پس از اعتراضات علیه حکومت خاندان «بونگو» که از 1964 تا 2023 حکومت کردند، فرانسه با حمایت از کودتای نظامی، «ژنرال نجومی» را جایگزین کرد تا از قدرت گیری افراد ضد فرانسه جلوگیری کند. این اقدامات باعث شد نخبگان محلی در برخی مستعمرات سابق فرانسه، این نوع اقدامات فرانسه را پیشبینی کنند و سلطه این کشور را تضعیف نمایند. درنتیجه، نفوذ فرانسه در آفریقا کاهش یافت و سطح روابط با برخی کشورها به قطع کامل روابط سیاسی کشید.
عملیات نظامی به بهانه ضد تروریسم: با افزایش حملات تروریستی و فعالیتهای جداییطلبانه در منطقه «آزواد« در شمال مالی، فرانسه بهصورت نظامی با عملیات «سروال» وارد شد و پسازآن عملیات «برخان» را انجام داد که کل منطقه ساحل را در برگرفت. این مأموریتها که با وعده مبارزه با تروریسم و برقراری ثبات انجام شد بهعکس باعث رشد تروریسم شد و وضعیت را در منطقه بهویژه در مالی بدتر کرد که در نهایت منجر به کودتاهای نظامی شد.
سرایت دومینووار: تاریخ نشان داده که تحولات سیاسی بهسرعت به کشورهای دیگر، بهویژه همسایهها، گسترش مییابد. نمونههای آن شامل موج دموکراسیخواهی در آفریقا در دهه ۱۹۹۰ و انقلابهای بهار عربی است و کودتاهای اخیر در منطقه ساحل نیز که از مالی در سال 2020 آغاز و پس از آن به ترتیب چاد، بورکینافاسو و نیجر را نیز بر گرفت از همین الگو پیروی میکند. پسازاین کودتاها، کشورهایی مانند چاد و ساحلعاج خواستار خروج نیروهای فرانسه شدند، که نظریه سرایت دومینو اقدامات ضداستعمار فرانسه در آفریقا را تقویت میکند.
حضور قدرتهای بینالمللی: درزمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و یک نظم تکقطبی بر نظام بینالملل حاکم شد فضای مانور برای کشورهای درحالتوسعه از بین رفت و بسیاری از این کشورها مجبور به پذیرش شرایط استعمارگران شدند. اما با تضعیف نظم تک قطبی و قدرت گرفتن چین، ظهور قدرتهای منطقهای جدید و همچنین بازگشت روسیه به آفریقا، فضای مانور برای کشورهای آفریقایی گسترشیافته است. این تغییر، تمایلات آزادیخواهانه را در میان نخبگان آفریقایی تقویت کرده و برخی را به رد سیاستهای استعماری سوق داده است، همانطور که در منطقه ساحل و غرب آفریقا مشاهده میشود.
بازیگری چین و روسيه: مسکو و پکن هر یک بهطور جداگانه در تلاش هستند تا با تشکیل اتحادهای جدید در داخل آفریقا، روابط خود با دولتهای کشورهای آفریقایی را تقویت کرده و سرمایهگذاریها و روابط اقتصادی خود را گسترش دهند. گروه «بریکس» یکی از بارزترین نمادهای افزایش نفوذ روسیه و چین در آفریقا محسوب میشود، بهویژه اینکه این گروه شامل چین، روسیه، هند، برزیل و همچنین آفریقای جنوبی است. روسیه آفریقا را سرزمینی پر از فرصتها میداند و در کشورهایی مانند الجزایر، زامبیا، گابن، موزامبیک، آفریقای جنوبی و مصر سرمایهگذاریهای بزرگی در بخشهای انرژی، معادن و فناوری انجام داده است. چین نیز با ابتکاراتی مانند «اجلاس همکاری اقتصادی چین و آفریقا» و پروژههای عظیمی همچون «کمربند و جاده» که 50 کشور آفریقایی را در برمیگیرد، مسیر نفوذ خود را به این قاره بازکرده و در زیرساختهای کشورهای آفریقایی سرمایهگذاری گستردهای انجام داده است. هر دو کشور با اهداف اقتصادی و ژئوپلیتیک، حضور خود در آفریقا را تقویت میکنند. بهعبارتدیگر ابزار نفوذ دو کشور چین و روسیه اقتصادی بوده است. در واقع ریشه اغلب کودتاها در آفریقا وضعیت اقتصادی نابسامان آن کشورها و ناتوانی حاکمیتهای نزدیک به غرب در حل مشکلات بوده و این کودتاها با بازیگری اقتصادی روسیه و چین تسهیل شده است.
بازیگری مستقیمتر آمریکا: ایالاتمتحده با استفاده از نفوذ فرانسه در مستعمرات سابق این کشور حضور خود را در قاره آفریقا گسترش داد. پس از حملات به سفارتهای آمریکا در کنیا و تانزانیا و ربوده شدن شهروندان آمریکایی در سال 1998 میلادی ، ایالاتمتحده تصمیم گرفت تا ستاد فرماندهی ارتش خود در آفریقا «افریکوم» ایجاد کند که در نهایت این ستاد فرماندهی در سال 2008 ایجاد شد. بااینحال، حملات به منافع آمریکا در این قاره ادامه یافت. در سال ۲۰۱۲، آمریکا سه پایگاه نظامی در نیجر برای مبارزه با تروریسم تأسیس کرد که بعدها به ابزاری برای کنترل ناآرامیها در تولید و صادرات نفت تبدیل شدند. با وجود حضور مستقیم ایالاتمتحده در آفریقا، مردمان کشورهای این قاره، آمریکا را متحد فرانسه میدیدند و با تشدید خشونتها و فعالیتهای تروریستی، به مقابله با حضور آنها پرداختند. همچنین، رفتار تحقیرآمیز فرانسه و آمریکا با دولتهای آفریقایی و عدم تلاش کافی برای توسعه، باعث افزایش تمایل به خلاصی از حضور آنها در بورکینافاسو، مالی و نیجر شد. این موضوع منجر به سقوط رهبران متحد غرب، کاهش نفوذ فرانسه و قطع روابط دیپلماتیک گردید. رقابت چین و روسیه با آمریکا نیز به این تنشها دامن زد.
0 دیدگاه