سقوط دمشق و قدرت‌گیری اسلام‌گرایان با محوریت هیئت تحریرالشام عرصه فرصت‌ها و تهدیدات جدید برای بازیگران غرب آسیاست. تحولاتی که می‌تواند یادآور خیزش‌های جهان عرب در سال 2011 و ورود منطقه به دور دیگری از روندهای ضدثبات باشد. این مسئله بویژه برای محور بازیگران ضد تغییرات سیاسی با اولویت توسعه اقتصادی می‌تواند صحنه درگیری‌های تازه باشد. عربستان سعودی و امارات متحده عربی بعنوان دو عضو بلوک ضد اخوان در منطقه البته با تفاوت‌های ظریف در رویکردها و نوع مواجهه، تحولات هفته‌های اول در سوریه را از زاویه بروز تهدیدات جدید بویژه قدرت‌گیری طیف اسلام‌گرایان سلفی جهادی تا اخوانی فهم می‌کردند. دو جریانی که فارغ از ایجاد رقابت گفتمانی در سطح جهان عرب و جهان اسلام برای سلفیه وهابی عربستان و کثرت‌گرایی سیاسی-فرهنگی امارات، حامل تاثیرگذاری در عرصه اجتماعی این دو کشور و بویژه تهدیدات وجودی برای حاکمیت سیاسی ریاض و ابوظبی در طول دو دهه گذشته بوده و هستند.

با توجه به واکنش‌های رسانه‌ای و موضع‌گیری‌های نیمه‌رسمی در امارات، عربستان سعودی و مصر، نشانه‌هایی از نگرانی در میان رژیم‌های عربی ضد بلوک اسلام‌گرایان اخوانی در ارتباط با رهبری یک رژیم جدید به رهبری اسلام‌گرایان میانه‌رو در سوریه وجود دارد. روزنامه‌های غربی تأیید کردند که حضور «اسلام‌گرایان» در قدرت در سوریه جدید، برخی از حاکمان خلیج‌فارس و مصر را نگران می‌کند، همانطور که اسرائیل را نگران کرد و آن را به نابودی توانایی‌های نظامی سوریه در تلاش برای ایجاد وضعیت هرج‌ومرج برای رژیم جدید برانگیخت. این موضوع در کنار سفر اخیر احمد الشرع  به عربستان سؤالاتی را در مورد رویکرد این رژیم‌ها و  امکان مداخله آنها در سوریه برای تکرار تجارب بهار عربی به ویژه در مصر در سال 2013 با هدف تشکیل «سوریه جدید بدون اسلام گرایان» ایجاد کرده است.

نزدیک دو ماه پس از استقرار سیاسی دمشق‌نشینان جدید با سفر تدریجی هیئت‌های دیپلماتیک و تماس‌های پشت پرده و قول و وعده‌های اقتصادی از سوی شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و در چارچوب راهبری سیاسی آمریکا و ترکیه، ملاحظات و خطوط قرمز دولت‌های عرب خلیج فارس به حاکمان جدید سوریه انتقال داده شده است و آنها شرط شناسایی و ارسال کمک‌ها را رعایت مصالح و منافع عربستان و امارات اعلام کردند. این مقاله ابتدا چرایی ملاحظات راهبردی عربستان و بخصوص امارات عربی متحده ناظر بر قدرت‌گیری اسلام‌گرایان سلفی-اخوانی را شرح داده و سپس با این ملاحظات نوع سیاست اتخاذ شده از سوی این دو بازیگر را ناظر بر آینده تحولات سیاسی سوریه تبیین کرده است.

دو کلان متغیر

در تبیین چرایی رویکرد ضد اخوان عربستان و بویژه امارات متحده عربی باید به دو متغیر داخلی معطوف به حضور جریانات و چهره‌های اخوانی در این دو کشور و همچنین پویایی‌های سیاسی در منطقه ناظر بر رقابت گفتمان‌های سیاسی تاکید مضاعفی مبذول داشت.

ریشه های داخلی

مفهوم توحید دال مرکزی در گفتمان سلفی‌گری با قرائت‌های مختلف و بعضا متعارض است. چهار جریان سلفی‌گری در طول تاریخ سیاسی این مکتب یعنی سلفیه علمی، سلفیه تقلیدی، سلفیه سروری و سلفیه جهادی توحید را به محور اصلی تفکر خود مرکزیت داده‌اند. اما اختلاف زمانی آغاز می‌شود که مصادیق حاکمیت محور تفاسیر متفاوت قرار می‌گیرد. سلفی‌های علمی و تقلیدی که خواستگاه فکری و سیاسی آنها در عربستان و اندیشه‌های شیخ محمد بن عبدالوهاب است، توحید را در صفات و افعال می‌دانند و در نتیجه تمرکز قابل‌توجهی را بر رابطه فرد مومن و زیست عاری از خرافات و شرک قرار می‌دهند. در بعد سیاسی نتیجه این وضعیت حرام بودن فعل سیاسی و خروج علیه حاکم و در نتیجه پذیرش ولایت سیاسی سلطان است.

در مقابل دو جریان سروری که ترکیبی از عقاید وهابیت و اخوان المسلمین در عربستان است و همچنین جریان سلفیت جهادی توحید را در حاکمیت تفسیر کرده و در نتیجه همچون مرید فکری خود سید قطب، به پرچیدن حکومت‌های طاغوت و پذیرش فعل سیاسی و مبارزه علیه حکام فاسد و انتقاد از آنها جواز می‌دهند. استدلال القاعده و داعش مبنی بر مبارزه با حکومت‌های فاسد و وابسته خاورمیانه از جمله آل سعود بازتاب این تفسیر متفاوت است.

همراستا با جهادی‌ها، سلفی‌های سروری که شاگردان یک عالم اخوانی سوریه‌ای الاصل به نام محمد بن سرور زین‌العابدین هستند (که پس از سرکوب اخوان در دهه 1970 در حما، به عربستان آمد و در تاسیس بسیاری از نهادهای مذهبی و پرورش شاگردانی چون علمای «الصحوه الاسلامی» به نام های صفر الحوالی، عائض القرنی، سلمان العوده و... تلاش‌های قابل‌توجهی را بعمل آورد) به مبارزه سیاسی، تشکل سیاسی و انتقاد از حاکم به‌صورت علنی باور دارند. نتیجه چنین وضعیتی بازداشت از سوی عربستان و زندانی شدن در طول سه دهه گذشته بوده است.

برآیند چنین وضعیتی نشان می‌دهد که عربستان، امارات، بحرین، مصر و تا حدی اردن نسبت به خطر جریانات سیاسی اسلام‌گرا بویژه اخوان‌المسلمین و سلفی‌های جهادی حساسیت قابل‌توجه داشته و آن را از زاویه مخالفت سیاسی، تشکل، تهیج افکار عمومی و در نهایت براندازی تفسیر می‌کنند. این مسئله به‌ویژه با توجه به فقه پویای جریان سروری و اخوان‌المسلمین که صورت‌بندی مدرن‌تری را از چگونگی مواجهه با جهان می‌دهد، هواداران پرشور و پر و پا قرصی در جهان عرب و به‌ویژه در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس دارد.

در همین چارچوب به گفته شیخ عبدالله بن بیه، رئیس شورای فتوای امارات عربی متحده و یکی از علمای اسلامی برجسته مخالف رویکردهای انقلابی و دارای روابط قوی با غرب، «در جوامعی که هنوز آماده نیستند، دعوت به دموکراسی اساساً دعوت به جنگ است». بن بیه استدلال می کند که خیزش های عربی «از عقل، کرامت انسانی، اخلاق و منفعت اجتماعی منحرف شدند».

پویایی‌های منطقه‌ای و رقابت گفتمان سیاسی

محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی سال 2017 در گفت‌وگو با نشریه آتلانتیک درباره اخوان‌المسلمین گفت: اخوان یکی دیگر از سازمان‌های افراطی است... آن‌ها می‌خواهند از سیستم دموکراتیک برای حکومت بر کشورها و ایجاد خلافت‌های در سایه در همه جا استفاده کنند... سپس به یک امپراتوری واقعی مسلمان تبدیل شوند.

محمد بن زاید رئیس دولت امارات متحده عربی و حاکم امارت ابوظبی در یک تلگراف محرمانه دیپلماتیک به مقامات ایالات متحده که محتوای آن از سوی رسانه‌ها به بیرون درز کرد، با بیان اینکه «خاورمیانه کالیفرنیا نیست» افزود: «در حالی که اعضای کنگره و سنای ایالات متحده به ایالت‌ها و حوزه‌های خود وفادار هستند، توده‌ها در خاورمیانه تمایل دارند با قلوب خود به اخوان‌المسلمین و جهادی‌هایی که توسط حماس و حزب‌‌الله نمایندگی می‌شوند، رأی دهند.» به همین ترتیب، شیخ محمد بن راشد آل مکتوم حاکم دبی، در مصاحبه‌ای با CNN در سال ۲۰۱۱ پس از خیزش‌های عربی، اظهار داشت: «ما دموکراسی خود را داریم. شما نمی‌توانید دموکراسی خود را به ما تحمیل کنید.» این اظهارات به خوبی گویای تهدیدات وجودی اسلام‌گرایان اخوانی و جهادی برای عربستان و بویژه امارات متحده عربی است.

عربستان سعودی مطالعه موردی معناداری در خصوص رقابت گفتمان‌های سیاسی بر محور پویایی‌های مذهبی است. در واقع نقش‌یابی عناصر ایدئولوژیک و گفتمانی در سیاست خارجی عربستان سعودی را می‌توان در چارچوب محیط منطقه‌ای و بین‌المللی این بازیگر مورد بررسی قرار داد. ظهور موج پان‌عربیسم جمال عبدالناصر در مصر و خیزش ملی‌گرایی عربی در خیابان‌های جهان عرب که متاثر از استعمار زدایی و مسئله اعراب و اسرائیل بود، موجب شد تا عربستان سعودی که از عناصر قومیتی و ملی‌گرایانه در داخل سرزمین خود بی‌بهره بود، اسلام را به عنوان عنصر وحدت‌بخش داخلی و به‌خصوص خارجی برجسته سازد.

در این میان عربستان از اواسط دهه 60 و 70 میلادی برای اعتبارزدایی از موج پان‌عرب ناصریسم، موج دیگری به‌عنوان امت اسلامی راه انداخت که انسجام و اتحاد در بین مسلمانان را توصیه می‌کرد. اما با از بین رفتن پروژه پان‌عربیسم، مبحث پان‌اسلامیک در میان توده‌های عرب نفوذ پیدا کرد. در این میان عربستان سعودی خود را به‌عنوان نماینده مسلمانان جهان معرفی کرد و اعلام کرد تنها کشور اسلامی است که براساس شریعت اسلام اداره می‌شود.

به تعبیر دیگر، پان اسلامیسم سعودي با هدف غلبه بر تفاوت‌هاي سرزمینی ملی و اتحاد موجودیت‌هاي مختلف در منطقه بروز یافت، اما به عنوان یک ایدئولوژي کلان، به محل مناقشه با هویت‌هاي رقیبی همچون پان اسلامیسم شیعه و پان اسلامیسم اخوانی در دهه 70 میلادی و پس از آن تبدیل گردید. در واقع این تحول، زمینه را برای تغییر جهت سیاست خارجی اسلامی عربستان به سمت تمایزسازی با دیگر رقبای گفتمانی و ایدئولوژیک فراهم کرد.

در این میان، عربستان برای ایجاد این تمایز، از گروه‌های سلفی با قرائت‌های مختلف حمایت‌های ویژه‌ای بعمل آورد که پس از خروج شوروی از افغانستان، این گروه‌ها به دیگر مناطق از جمله چچن، کوزوو و کشورهای خود از جمله عربستان سعودی بازگشتند که مجدداً منشا تغییراتی در راهبرد عربستان سعودی را فراهم آوردند. منشا این تغییر جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991 بود. با بروز این بحران و حمله نیروهای ائتلاف به عراق و آزادسازی کویت، عربستان سعودی با نگرانی از تحولات پیرامونی، مجوز حضور نیروهای خارجی را در سرزمین خود فراهم آورد.

در واقع روندی که از اوایل دهه 90 میلادی شروع و در اواخر دهه نود به اوج خود رسید، منجر به دو تغییر مهم در راهبرد حمایت‌گرایانه عربستان از سلفی‌گری شد: اول، مشارکت عربستان در ائتلاف بین‌المللی ضد تروریسم به رهبری آمریکا و دوم، تغییر جهت حمایت عربستان از گروه‌های سلفی به سمت غربالگری. در واقع این دو تغییر باعث شد تا عربستان ضمن همکاری با آمریکا برای مبارزه با گروه‌های تروریستی به‌خصوص در داخل سرزمین خود و همچنین در سطح منطقه، مرز خود را با سلفی‌های جهادی که مشروعیت آل سعود و زمامداری آن بر حرمین شریفین را با تردید مواجه کرده بودند، مشخص‌تر کند.

قطب نما در سوریه جدید

از زاویه چنین چارچوبی است که می‌توان ملاحظات عربستان و به تبع آن امارات متحد عربی نسبت به قدرت‌گیری اسلام‌گرایان اخوانی و جهادی در سوریه جدید را تحلیل کرد و درک پویاتری از چشم‌انداز آن به دست داد.

در حال حاضر برای ریاض و ابوظبی که اولویت خود را توسعه اقتصادی در سطح خاورمیانه تعریف کرده‌اند، بی‌ثباتی سیاسی، خلاء قدرت در کشورها، هرج و مرج سیاسی و چرخه آشوب نمی‌تواند دربردارنده محیط موردنظر برای تحقق و پیشبرد پروژه کلان اقتصاد سیاسی باشد که بنا دارد گذار به پسانفت را به دستاوردهای ملموس تبدیل کند.

مضاف بر این، تجربه یک دهه خیزش‌های جهان عرب موسوم به بهار عربی که سرمایه‌های قابل‌توجه مادی و انسانی را بر بازیگران درگیر در کانون‌های بحران تحمیل کرد، پدیدآورنده یک ادراک واقع‌بینانه نزد تصمیم‌گیرندگان خلیج فارس و بویژه عربستان سعودی شده مبتنی بر این گزاره که برنده نهایی برای این درگیری‌ها وجود ندارد و نمی‌توان انتظار حداکثری از آن به عمل آورد. خاورمیانه امروزی با چالش‌های عدیده‌ای دست به گریبان است که اگر برای آن تدبیر و چاره‌ای نیندشید، می‌تواند سایر بازیگرانی که کمتر دستخوش تنش و بحران هستند را نیز درگیر این چرخه کند.

از منظر چنین دیدگاهی است که سوریه جدید می‌تواند بعنوان پاشنه آشیل این کلان پروژه عمل کند و باید برای آن تدبیری اندیشید، قبل از آنکه شراره‌های بحران به بیرون سرایت کند. چارچوبی که شورای همکاری و در راس آن عربستان و امارات برای مواجهه با حاکمان جدید دمشق در پیش گرفته‌اند، کمک‌های مشروط اقتصادی است که بصورت مرحله‌ای و تدریجی ناظر بر گام‌های متوازنی صورت خواهد گرفت که باید برداشته شود.

بنابراین ریاض و ابوظبی با درک چنین معادله‌ای درصددند تا سوریه را از چرخش به سمت آشوب بازداشته و با تقویت کمک‌های اقتصادی، ضمن تحکیم نفوذ خود در یارگیری در شام جدید، مسیر تعامل با حاکمان جدید را از زاویه کمک‌های اقتصادی تنظیم کنند. به نظر می‌رسد اهرم فشار و گزینه نظامی و مداخله در شرایط کنونی روی میز گفت‌وگوها وجود ندارد و دور از ذهن است با مدیریت همزمان ترکیه و ایالات متحده، زمینه برای اشتعال مجدد سوریه فراهم شود.


author

اندیشکده تهران


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه