به نظر میرسد نه ایالات متحده و اسرائیل از هدف خود مبنی بر تغییر رژیم یا تغییر رفتار ایران به زودی منصرف شوند و نه ایران به راحتی تسلیم خواهد شد. در چنین شرایطی راهبرد مناسب برای مقابله با دشمن، باید آمادگی برای یک درگیری طولانیمدت و فرسایشی را مدنظر داشته باشد.
با حمله اسرائیل به ایران تحولی بیسابقه در معادلات و قواعد حاکم میان دو بازیگر رخ داده است و نتیجه این جنگ میتواند نه تنها تعیینکننده چارجوب تعاملات منطقهای برای دهههای آینده بلکه عاملی تاثیرگذار در شکلدهی نظم آینده بینالمللی باشد. اتخاذ راهبرد درست در این شرایط نیازمند ارزیابی اهداف و راهبرد مورد استفاده دشمن است.
فضای کلی درگیری
ارزیابی اهداف حمله به ایران بدون ارجاع به فضای کلی حاکم بر سیاست بینالملل و سیاست منطقه ممکن نیست. غالب تحلیلگران سیاست بین الملل بر این عقیده اند که تغییرات اساسی در سطح جهانی معماری نظم تک قطبی به رهبری ایالات متحده که بعد از فروپاشی شوروی شکل گرفته بود را با چالشهای مهمی روبرو ساخته است و جهان در دوره ای از بی ثباتی ناشی از گذار نظمی است. جنگ اوکراین، جنگ تعرفه ای آمریکا با چین و رشد راست گرایی افراطی در اروپا و تحولات منطقه غرب آسیا همه در چارچوب این گذار نظمی تحلیل می شود.
در چنین فضایی ایالات متحده دیگر چارچوب حقوقی و گفتمانی و اقتصادی شکل گرفته پس از جنگ جهانی دوم را دیگر تامین کننده منافع و حفظ کننده جایگاه خود نمی بیند و بر همین اساس طی سالهای اخیر با نادیده گرفتن این چارچوبها روی به اعمال قدرت عریان آورده است تا با متوقف ساختن روندهای تضعیف کننده جایگاه این کشور نظم مطلوب خود را بازسازی کند.
یکی از نقاط تمرکز آمریکا برای نظم مطلوب خود منطقه غرب آسیا به عنوان قلب صحنه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک رقابت جهانی بوده است که ایران در آن به عنوان مانع اصلی تحقق برنامه ایالات متحده نگریسته می شود و براین اساس طی سالهای اخیر ایالات متحده آمریکا با محوریت اسرائیل به عنوان دژ منطقه ای خود راهبردهایی چندلایه برای مهار نفوذ منطقهای ایران اتخاذ کرده است.
گام نهایی مهار ایران
روند حدود 2 سال اخیر در منطقه با فرایند گام به گام طی شده و برخی ضعفهای عملیاتی و محاسباتی مقاومت، به آمریکا و اسرائیل این جسارت را داده است که فاز نهایی مهار ایران را کلید بزنند و مهار ایران از نظر آنها چیزی جز تغییر رژیم و تجزیه نیست که البته هدفی نیست که به راحتی و در کوتاهمدت بدست آید و نیازمند تحقق برخی اهداف میانی مانند از بین بردن قابلیتهای بازدارنده مانند توان پدافند و آفند موشکی و وضعیت آستانه هسته ای است.
راهبرد مهار
برای رسیدن به این هدف آمریکا ترکیبی از اقدامات را علیه ایران انجام داده است که شامل احیای ائتلافهای منطقهای(عادیسازی)، اقدامات اطلاعاتی و سایبری، تحریمها و اقدامات اقتصادی، تقویت حضور نظامی در منطقه، و مهمتر از همه تلاش برای کنترل تنش زیر یک سطح خاص و جلوگیری از جنگ گستردهای بوده است که منافع ایالات متحده را در منطقه زیرآتش میبرد.
در این میان چیزی که کمتر به آن توجه شده است استفاده تاکتیکی از مذاکرات هستهای بوده است که یکی از مهمترین جنبههای بازی راهبردی بین ایران، آمریکا و اسرائیل در دو دهه اخیر بوده است. در واقع ایالات متحده از مذاکرات هستهای نه صرفاً به عنوان ابزار دیپلماتیک، بلکه به عنوان بخشی از یک راهبرد گستردهتر برای مهار ایران استفاده کرده است.
راههای اصلی این استفاده به شرح ذیل بوده است:
وقتکشی برای پیشبرد طرحهای امنیتی و اطلاعاتی: ایالات متحده بارها مذاکرات را آغاز کرده ولی سپس به دلایل مختلف آن را متوقف یا مشروط کرده است و طرح های امنیتی و اطلاعاتی مانند راه انداختن اعتراضات داخلی در ایران را اولویت داده است.
جمعآوری اطلاعات و ارزیابی توان ایران: آمریکا مذکرات را ابزاری مناسب برای رسیدن به یک ارزیابی دقیق از سطح توانایی غنیسازی، ظرفیت صنعتی و محدودیتهای ایران و شناسایی افراد و نهادهای دخیل در برنامه های هسته ای، موشکی و منطقه ای می بیند و از آژانس بینالمللی انرژی اتمی به عنوان کانالی برای انتقال اطلاعات بهره می گیرد.
ایجاد شکاف داخلی در ساختار تصمیمگیری ایران: آمریکا با افزایش فشار اقتصادی و ارائه وعدههایی در مذاکرات، همواره سعی کرده میان جریانهای داخلی ایران (میان طرفداران و مخالفان تعامل با آمریکا) اختلاف عمیق ایجاد کند. همین تاکتیک گاها منجر به تأخیر در تصمیمگیریهای راهبردی در ایران شده است.
استفاده از فضای خوشبینانه مذاکراتی برای ضربه زدن به ایران: بسیاری از ضربه ها به ایران مانند ترورهای شخصیتهای نظامی یا علمی، حملات سایبری به تاسیسات هسته ای و صنعتی و ضربات به مقاومت در منطقه در حالی انجام شده است که مذاکراتی در جریان بوده و جو خوشبینانه ای درباره احتمال توافق شکل گرفته بوده است.
افزایش مشروعیت فشارهای بینالمللی: وقتی مذاکرات عمدتا به دلیل اصرار آمریکا به امتیازات غیرمعقول به بنبست میرسد، آمریکا و متحدانش آن را به عنوان نشانهای از عدم همکاری ایران جلوه داده و برای اقدامات تحریمی یا نظامی پوشش سیاسی و حقوقی ایجاد کرده و حمایت بین المللی و حمایت افکار عمومی را جلب یا تقویت می کنند.
راهبرد عملیاتی در حمله اخیر
در چارچوب فوق در حمله اخیر آمریکا و اسرائیل تلاش کردند از طریق سیگنالهای گمراهکننده مذاکراتی و غیرمذاکراتی، عملیات را با غافلگیر کردن ایران آغاز کنند. دیگر عناصر راهبرد آنها شامل از کار انداختن قوه تصمیمگیری با ترور فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته ای در فاز نخست حمله، به کارگیری ریزپرنده های وارد شده به داخل کشور با استفاده از شبکه های نفوذ داخلی از جمله شبکه بهاییت و منافقین با هدف از کار انداختن پدافند و ایجاد انفجارهای گسترده برای از بین بردن روحیه عمومی، ورود گسترده جنگندهها در فازهای متعدد برای تکمیل سرکوب پدافند، جلوگیری از شکلگیری آفند موشکی و پیشروی به سوی تاسیسات هستهای و رسیدن به فردو به عنوان مستحکمترین تاسیسات هستهای ایران و بعد از آن نابودی پایگاههای نظامی به ویژه از بین بردن توان آفند موشکی با ورود مستقیم ایالات متحده، شکلدهی به اعتراضات و ناآرامی داخلی و پیوست زمینی با ورود مستقیم آمریکا و وارد کردن شبکههای منطقهای خود به درگیری بوده است.
درحالی که در فاز نخست درگیری آنها با ترور برخی از فرماندهان نظامی و چهره های کلیدی در پرونده هسته ای و هدف قرار دادن برخی سامانه های پدافندی و پایگاه های نظامی موفقیتهای قابل توجهی بدست آوردند اما در ادامه به نظر می رسد ایران با احیای سریع توان پدافندی، شکار برخی جنگنده های دشمن و ساماندهی عملیات وعده صادق ورق به نفع خود برگرداند.
جمع بندی
در این میان یک سوال این است که جمهوری اسلامی ایران در اوج قدرت ایالات متحده 47 سال بقا یافت و قدرتمند شد در دوره افول ایالات متحده چقدر قابل مهار است؟ سوالی که ممکن است این گونه پاسخ داده شود که محاسبات هزینه-فایده دشمن در مورد بقای جمهوری اسلامی در شرایط گذار نظمی تغییر کرده است. به هر حال به نظر میرسد نه ایالات متحده و اسرائیل از هدف خود مبنی بر تغییر رژیم یا تغییر رفتار ایران به زودی منصرف شوند و نه ایران به راحتی تسلیم خواهد شد. در چنین شرایطی راهبرد مناسب برای مقابله با دشمن، باید آمادگی برای یک درگیری طولانیمدت و فرسایشی را مدنظر داشته باشد.
0 دیدگاه