در سالهای اخیر، روابط میان ایران و اروپا وارد یکی از پرتنشترین مراحل خود شده است. این وضعیت میان کارشناسان بر سر ریشههای تعارضات جدید اختلافنظر ایجاد کرده؛ برخی، عامل اصلی را در حمایت نظامی ایران از روسیه و برخی دیگر مسائل حقوق بشری میدانند.
در سالهای اخیر، روابط میان ایران و اروپا وارد یکی از پرتنشترین مراحل خود شده است. این وضعیت میان کارشناسان بر سر ریشههای تعارضات جدید اختلافنظر ایجاد کرده؛ برخی، عامل اصلی را در حمایت نظامی ایران از روسیه و برخی دیگر مسائل حقوق بشری میدانند. با وجود اهمیت این عوامل، روابط ایران و اروپا از پیچیدگیهای عمیقتری برخوردار است که نمیتوان تنها با ارجاع به یک یا دو متغیر آنها را توضیح داد. آنچه امروز در حال شکلگیری است، بازتابی از تحولات ژئوپلیتیکی کلان، تغییر ادراک امنیتی در اروپا و اولویتبندی جدید ارزشی است. این روندها در سه سطح قابل بررسی هستند که در ادامه، تلاش میشود تا درک جامعی از آنها ارائه شود.
جنگ اوکراین و ظهور دوقطبی جهانی
یکی از دلایل کلیدی که کارشناسان بر آن تأکید دارند، مشارکت ایران در جنگ اوکراین است. این عامل اما تبیینکننده ماهیت اصلی این تعارض نیست. جنگ اوکراین در واقع نشانهای از گذار به نظم جهانی نوین است که دوقطبیسازی عرصه بینالملل را به همراه دارد؛ یعنی روسیه، چین و ایران در یک جبهه، و اروپا و آمریکا در جبهه مقابل. در این شرایط، اروپا برای مهار چالشگران نظم موجود و بازسازی نقش جهانی خود، نه تنها با تهران و روسیه تقابل میکند، بلکه رویکرد منطقهایاش را بر مقابله با محور مقاومت متمرکز کرده تا متحدان تازهای مانند حکومت جدید سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس بیابد. این استراتژی، ریشه در افزایش احساس تهدید از سوی محور چالشگران نظم فعلی جهانی دارد و تنش را فراتر از مسائل امنیتی میبرد. نقطه اوج این رویکرد را میتوان در جنگ ۱۲ روزه اخیر دید؛ جایی که اروپا تمامقد از اسرائیل حمایت کرد، تا جایی که صدراعظم آلمان، مرتس، در اظهاراتی جنجالی گفت: « این (جنگ) همان کار کثیفی است که اسرائیل به نیابت از همه ما انجام میدهد».
در همین راستا، نزدیک شدن موعد مکانیسم ماشه و فشار آمریکا و اسرائیل برای فعالسازی آن، باعث شده اروپا بهجای تنشزدایی، از این ابزار بهعنوان اهرم فشار و امتیازگیری استفاده کند. این رویکرد، بیاعتمادی را تشدید کرده و به تعمیق شکاف در روابط ایران و اروپا دامن زده است.
لابی یهود و تغییر ادراک اروپا
عامل دیگری که نقش فزایندهای در روابط ایران و اروپا ایفا کرده، اسرائیل و لابیهای قدرتمند آن در پایتختهای اروپایی است. پس از رویدادهای ۷ اکتبر و تشدید درگیریهای نظامی-امنیتی ایران و اسرائیل، اروپا که خود را ملزم به حمایت از اسرائیل میبیند تحت تأثیر لابیگرها به تنشزایی با ایران به بهانه یهودیستیزی روی آورد. این امر مستقیماً به دور جدیدی از تنشها دامن زد زیرا اروپاییها و مخصوصا آلمانیها در سیاست خارجی خود رسالتی جهت حمایت از اسرائیل در منطقه میبینند که به واسطه تشدید درگیریهای مستقیم ایران و اسرائیل باید به مقابله با ایران بپردازند. علاوه بر این، لابی یهود در اروپا با تأثیر بر سیاستمداران، نهادهای امنیتی و رسانهها، ادراک از محور مقاومت را به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی و شهروندان اروپایی تغییر داده، که این تغییر تنش را عمیقتر و ساختاریتر کرده است.
ترجیح ارزشها به جای منافع
پس از اعتراضات ۱۴۰۱ نگاه منفی به تهران در افکار عمومی اروپا تقویت شد و کشورهای اروپایی تحت فشار سازمانهای مدنی قرار گرفتند تا روابطشان با ایران را بازنگری کنند. همچنین، اپوزیسیون ایرانی با حضور پررنگتر در نهادهای سیاسی اروپا، تحلیلهای گمراهکنندهای ارائه داده که رویکرد اروپا را به سمت تشدید تنش و فشار حداکثری سوق داده است. افزون بر این، تغییر ائتلافهای حاکم از سوسیالیستها به محافظهکاران و راستگرایان، سیاست خارجی اروپا را از عملگرایی به سمت ارزشمحوری کشانده، تا ایران نه تنها تهدیدی امنیتی-نظامی، بلکه چالشی جدی علیه ارزشها و ایدئولوژی اروپایی تلقی شود.
با بررسی ریشههای تشدید تنش بین ایران و اتحادیه اروپا، میتوان متوجه شد که مجموعهای از عوامل متنوع بر آن تأثیرگذارند. در نتیجه نه تنها اقدامات تنشزدایی متوقف شده، بلکه اروپا عمداً به تقابل روی میآورد، زیرا ادراکش از ایران به عنوان کشوری تهدیدکننده امنیت، نظم جهانی و هنجارهای مطلوبش تغییر یافته است. از طرف دیگر، طرف ایرانی نیز به دلیل سابقه انفعال و عدم پایبندی به تعهد اروپاییها در دوره ریاستجمهوری ترامپ، علاقه چندانی به تنشزدایی و حفظ روابط نداشته است. این مسائل موجب بیاعتمادی و احساس تهدید نسبت به یکدیگر شده است که تنها راهکار برونرفت از آن، بازگشت به اصول رئالپالیتیک و درک خطوط قرمز یکدیگر است.
0 دیدگاه