میزبانی اخیر از وزرای دفاع کشورهای عضو شانگهای میتواند نشانهای از درک چین از لحظه تاریخی در نظم جهانی و مرحلهای جدید از سیاستهای نظامی و امنیتی این کشور باشد.
با شروع تهاجم رژیم صهیونیستی به ایران، چین از ابتدای شروع جنگ تلاش داشته نقش فعالی در جهت کاهش تنشها در غرب آسیا ایفا کند. براین اساس با روندیابی واکنشهای این کشور به تنشهای موجود به نظر میرسد الگوی رفتاری چین از یک واکنش دیپلماتیک به یک کنشگری فعال تبدیل شده است.
در ابتدا، دولت چین حملات اسرائیل به خاک ایران را «نقض حاکمیت و تمامیت ارضی» تعریف کرد و پس از آن نیز به مرور زمان چهرهای فعالتر به خود گرفت. فو کونگ، نماینده دائم چین در سازمان ملل، این حملات را «عبور از خط قرمز» توصیف کرد و وزیر امور خارجه چین، وانگ یی، در تماسهای تلفنی با مقامات ایرانی، آمادگی پکن برای میانجیگری و کاهش تنشها را اعلام کرد.
همچنین به ابتکار چین به عنوان ریاست دورهای سازمان همکاری شانگهای، این سازمان حمله اسرائیل را محکوم کرد و آن را تهدیدی برای صلح جهانی دانست. در کنار مواضع دیپلماتیک، طبق گزارشهای غیررسمی چین دستکم دو نوبت کمکهای لجستیکی به ایران ارسال کرده که نشاندهنده اهمیت راهبردی ایران برای پکن است که در چارچوب رقابت جهانی قدرت قابلتبیین است.
با این حال یک سوال مطرح این است که چرا چین با وجود روابط عمیق با ایران به صورت رسمی حمایت نظامی و امنیتی از ایران نداشته است؟ سه دلیل را میتوان برای پاسخ به ایران سوال مطرح کرد:
حفظ تصویر صلحطلبی به عنوان عضوی از کشورهای در حال توسعه
یک پاسخ را میتوان در سطح کلان در مواضع رسمی مقامات چینی جستجو کرد. شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، در سخنرانی خود به مناسبت شصتمین سالگرد تأسیس کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۴ صراحتاً اعلام کرد که چین همیشه عضو کشورهای در حال توسعه باقی میماند.
این جمله گویای آن است که پکن هنوز خود را بهمثابه بازیگری از جهان سوم تعریف میکند و بههمین دلیل، از ورود رسمی به درگیریهای پرریسک مستقیم که میتواند جایگاه بیطرفانه و صلحطلبانهاش در میان کشورهای در حال توسعه را مخدوش کند، اجتناب میورزد. چین ترجیح میدهد نقش خود را در قالب یک میانجی فعال، نه مداخلهگر نظامی، تعریف کند تا هم اعتبار بینالمللی خود را بهعنوان یک قدرت مسئول تقویت کند و هم از تبعات سیاسی و امنیتی یک درگیری تمامعیار در منطقه دور بماند.
تاثیر گسترش تنش بر منافع بلندمدت چین
در سطح خردتر از منظر ژئواکونومیک نیز منافع چین ایجاب میکند که از تشدید تنشها و بیثباتی در منطقه اجتناب شود. چراکه حدود ۳۸ درصد از نفتی که از تنگه هرمز عبور میکند، به مقصد چین ارسال میشود. این در حالی است که آمریکا تنها حدود ۳ درصد وابستگی به تنگه هرمز دارد.
یک نکته مهم این است که ذخایر نفتی آمریکا از زمان آغاز جنگ اوکراین به صورت قابل توجهی کاهش یافته است اما چین با ذخیرهسازی حدود یک میلیارد بشکه نفت خام، توانسته تا حدی خود را در برابر شوکهای احتمالی قیمت و عرضه ایمن سازد. با این حال، موضعگیریهای چین نشان میدهد حتی در شرایطی که ذخایر نفتیاش پاسخگوی نیازهای کوتاهمدت است، ثبات و باز بودن مسیرهای حیاتی انرژی برای پکن اهمیت بلندمدت دارد. تداوم جریان آزاد انرژی از تنگه هرمز برای چین نه تنها یک مسئله اقتصادی روزمره نیست، بلکه بخشی جداییناپذیر از معماری امنیت ملی و سیاست خارجی چین مبتنی بر توسعه همکاری در غرب آسیاست.
عدم نیاز و درخواست ایران
اگرچه مانند اوکراین، پکن برای حفظ منافع ژئوپولیتیکی، جلوگیری از اختلال در موتور توسعه اقتصادی خود و پرهیز از برانگیختن واکنشهای غیرقابل پیشبینی واشنگتن، تلاش میکند از پشتیبانی رسمی از یک طرف منازعه در جنگها خودداری کند اما دلیل مهمتر را باید در این دید که در این مرحله از جنگ ایران نه نیازی و نه درخواستی برای مداخله چین فراتر از همکاریهای موجود در سطح اطلاعاتی و امنیتی داشت.
با این حال با توجه به برخی آسیبهای وارده به قابلیتهای پدافندی ایران در این جنگ و پی بردن ایران به ضرورت برخی تغییرات در راهبرد دفاعی کشور، تامین برخی از نیازها در حوزه نظامی و امنیتی از چین از اولویتهای اساسی ایران است. میزان همکاری چین در این زمینه یک محک مهم برای آینده روابط دو کشور خواهد بود. میزبانی اخیر از وزرای دفاع کشورهای عضو شانگهای میتواند نشانهای از درک چین از لحظه تاریخی در نظم جهانی و مرحلهای جدید از سیاستهای نظامی و امنیتی این کشور باشد.
0 دیدگاه