در شرایط پرتناقض کنونی مذاکرات هستهای، ایران باید با هوشیاری و بهرهگیری از دیپلماسی هوشمند، در برابر تاکتیکهای فریب، احاله مسئولیت و فشار روانی آمریکا و متحدانش ایستادگی کرده و توافق را نه بهعنوان هدف، بلکه ابزاری برای تثبیت جایگاه راهبردی خود در نظم آینده منطقهای تلقی کند.
در میانه مسیر مذاکرات هستهای، نوع مواجهه آمریکا و متحدانش با ایران توجه تحلیلگران را جلب کرده است. برخلاف تصورات سطحی مبنی بر عبور از دوران جنگ و ورود به عصر دیپلماسی، شواهد عینی و تحلیلهای نظری نشان میدهند که فضای کنونی بیش از همیشه آکنده از تناقض، اطلاعات نادرست، احاله مسئولیت و بازسازی الگوهای فریبنده تاریخی است.
با استناد به چارچوب نظری واقعگرایی تهاجمی و مرور تجربه عراق در آستانه حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳، درمییابیم که آنچه در ظاهر نشانه آرامش یا عقبنشینی دشمن جلوه میکند، ممکن است بخشی از راهبرد تهاجمی او باشد. ایران، بهعنوان بازیگری با حافظه تاریخی و موقعیت راهبردی ممتاز، باید با نگاه تحلیلی و چشمانی بیدار به استقبال واقعیتهای صحنه برود و فریب ظواهر را نخورد.
اظهارات اخیر ترامپ در مورد ایران، در کنار فاصلهگذاری او با اقدامات تهاجمی اسرائیل، میتواند در چارچوب «مدیریت ادراک» تحلیل شود. برخلاف تصور رایج مبنی بر اختلاف واقعی میان کاخ سفید و تلآویو، این رویکرد را میتوان بخشی از سناریوی بازی با تضادهای ظاهری دانست؛ سناریویی که هدف نهایی آن حفظ اهرم فشار حداکثری و همزمان باز گذاشتن دروازه دیپلماسی است.
ترامپ تأکید کرده است که خواهان یک توافق جدید و “قویتر از برجام” با ایران است. این گزاره، در کنار پیشنهاداتی چون ورود بازرسان آمریکایی و نابودی زیرساختها بدون تلفات انسانی، نوعی دیپلماسی قهری را بازنمایی میکند؛ جایی که قدرت نظامی بهعنوان پشتوانه دیپلماسی تعریف میشود، نه جایگزین آن.
در کنار ابزار نظامی، یکی از ستونهای راهبرد آمریکا در قبال ایران، واگذاری مسئولیت به سایر بازیگران بهویژه اسرائیل است؛ الگویی که مرشایمر با عنوان «احاله مسئولیت» (buck-passing) معرفی میکند. در این چارچوب، قدرت بزرگ برای اجتناب از هزینههای درگیری مستقیم، تلاش میکند وظیفه مهار تهدید را به بازیگران دیگر واگذار کند. وضعیت کنونی اسرائیل که در تقابل با برنامه هستهای ایران به ظاهر تنها مانده است، دقیقاً برآمده از چنین سیاستی است. آمریکا در نقش حامی پشتصحنه، هزینهها را به بازیگر خط مقدم منتقل کرده و از خود چهرهای میانهرو نشان میدهد.
از سوی دیگر، چرخش کشورهای عربی از مخالفت با برجام در سال ۲۰۱۵ به همراهی با روند دیپلماسی در سال ۲۰۲۵، نشانهای مهم از تغییر زمین بازی منطقهای است. پیامهای اخیر امارات و عربستان به تهران نشان میدهد که این کشورها اکنون «ادغام» ایران در ساختار منطقه را بر «تقابل» ترجیح میدهند. سفر اخیر دونالد ترامپ به کشورهای حاشیه خلیج فارس هم پیامی از سوی کشورهای عربی به شریک آمریکایی خود بود، مبنی بر اینکه این حجم از سرمایهگذاری، مشروط به برقراری صلح و ثبات در منطقه است!
در چنین بستری، ایران نیز با درک دقیق از منطق تقابل، دیپلماسی را نه ابزاری برای امتیازدهی، بلکه باید عاملی برای بازتعریف توازن قوا بهکار گیرد. البته این مسیر زمانی ثمربخش خواهد بود که با هوشیاری، انسجام درونی و عقلانیت راهبردی همراه باشد. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بهویژه در مقاطع بحرانی، همواره ترکیبی از بازدارندگی فعال و مانور تاکتیکی در راستای راهبردی کلان بوده است. برای ایران، توافق نه هدف نهایی، بلکه ابزاری برای تثبیت جایگاه در نظم آینده منطقهای است، مشروط بر آنکه دستاوردهای آن واقعی، پایدار و در سطوح چندگانه سیاسی، اقتصادی و امنیتی قابل لمس باشند.
در مجموع، وضعیت کنونی ایران ترکیبی از تهدید و فرصت است. تهدید از آن جهت که رقبای منطقهای و فرامنطقهای با طراحی عملیات روانی، بازنمایی گزینشی واقعیتها، و بهرهگیری از تاکتیک احاله مسئولیت، میکوشند تصویری از ایرانِ منزوی، ضعیف و غیرقابل پیشبینی ارائه دهند؛ و فرصت از آن رو که برای نخستینبار در سالهای اخیر، برخی کشورهای منطقه به جمعبندی رسیدهاند که همکاری و مشارکت فعال ایران در سازوکارهای امنیتی و اقتصادی منطقه، برای ثبات و توسعه منطقهای بسیار ثمربخشتر از سیاستهای حذف یا مهار آن است.
در چنین شرایطی، رسالت دستگاه دیپلماسی و نخبگان راهبردی کشور، صرفاً مدیریت تهدیدها یا دفع فشار نیست؛ بلکه تدوین و پیگیری یک استراتژی ملی، هوشمندانه و چندلایه برای گذار از این پیچ تاریخی است. ایران امروز بیش از هر زمان به دیپلماسی هوشمند، تجارب تاریخی و انسجام جمعی نیاز دارد؛ نه اعتماد به دشمن، و نه اتکا به وعدههای مبهم. تنها در چنین افقی است که میتوان از میدان فریب و احاله مسئولیت آمریکایی، سربلند عبور کرد.
0 دیدگاه