جنگ ایران و اسرائیل میتواند مطلوبیتهایی استراتژیک، امنیتی و اقتصادی برای عربستان و امارات در پی داشته باشد، مشروط به اینکه این کشورها مستقیماً وارد درگیری نشوند و جنگ به شکل محدود و غیرفرسایشی آن باقی بماند.
بحران ها در اشکال کشمکش، منازعه و جنگ همواره دربردارنده مطلوبیت ها و محدودیت ها برای بازیگران منطقه ای دخیل در ابعاد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و گفتمانی است. در نظم ژئوپلتیک محور خاورمیانه و با توجه به تداوم چرخه آشوب، این مطلوبیت ها اما امری پایدار و الزاما استراتژیک به شمار نمی روند و به شدت اثر آن مقطعی و زمان محور است. در این راستا، جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران بعنوان یک نقطه عطف در نظم مستقر در خاورمیانه در طول دو دهه گذشته، دارای مطلوبیت هایی است که در پازل روابط ایرانی-عربی با محوریت شورای همکاری بویژه امارات و عربستان و همزمان در پازل روابط عربی-عبری-غربی با محوریت آمریکای ترامپ قابل تبیین است.
تضعیف نفوذ منطقه ای ایران
جمهوری اسلامی ایران برای بازیگران عربی با رویکرد عمدتا غرب محور بویژه عربستان و امارات که دارای سطوح رقابت پیچیده متقابل هستند، یک رقیب ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک بهشمار میرود. تضعیف قدرت نظامی ایران در نتیجه جنگ با اسرائیل، میتواند نفوذ منطقهای ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن که در طول دو سال گذشته در فرآیند محدودیت نقش و جایگاه قرار گرفته، مجددا کاهش دهد. کاهش سطح عملیاتی حمایت ایران از گروههای نیابتی مانند حوثیها، حزبالله، حماس و حشد الشعبی می تواند به سود عربستان (بویژه در یمن) و امارات (شاخ آفریقا و جنوب یمن) و برای هر دو بازیگر در منطقه شام تمام شود.
راهبرد بازدارندگی منطقه ای ایران به شکل شبکه متحدان نیابتی در طول دو دهه گذشته که با سقوط رژیم بعث در عراق آغاز شد و تا پیش از 7 اکتبر 2023 در حزب الله بعنوان تاج نگین بازدارندگی ایران جلوه گر شده بود، تهدید ایران بویژه ادراک تهدید از نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی را برای بازیگران عربی بویژه عربستان و امارات به دنبال آورده بود. در این دو دهه تاکتیک های مختلفی در قالب راهبرد مهار ایران به کار گرفته شد که عملا مطلوبیت لازم را در پی نداشت و ریاض را به سمت استراتژی مهار مثبت از طریق مذاکره هدایت کرد.
گرچه ادراک تهدید و تهدید واقعی ایران بویژه برای عربستان سعودی پس از تحول مهم احیای مناسبات دیپلماتیک کاهش معناداری پیدا نموده است، اما تضعیف عناصر قدرت منطقه ای ایران دارای مطلوبیت های راهبردی برای مجموعه شورای همکاری است و این بلوک از فرصت نوپدید کنونی به دنبال استفاده حداکثری است. سه گانه تضعیف نفوذ، تضعیف متحدان و تضعیف برنامه هسته ای در رهگذر حملات اسرائیل توانسته خشنودی پشت پرده را برای این کشورها به دنبال داشته باشد. با این تبصره که این وضعیت منجر به افزایش نفوذ منطقهای اسرائیل و بی اثر شدن معادله عادی سازی نگردد.
تقویت مشارکتهای منطقهای با اسرائیل و آمریکا
در بستر توافق ابراهیم، عمده بازیگران عربی در فرآیند توافق و عادی سازی روابط در سطوح متفاوت قرار گرفتهاند و در حال همکاری عملیاتی به اسرائیل و ایالات متحده هستند که نمونه جنگ ایران و اسرائیل میتواند موجب همافزایی اطلاعاتی و امنیتی فیمابین آنها گردد. این احتمال وجود دارد که این بازیگران ممکن است از فضای جنگ استفاده کنند تا اتحاد خود را با غرب تقویت کرده و نقش خود را به عنوان سپر دفاعی منطقه پررنگتر کنند.
از منظر دولتهای عربی بویژه عربستان و امارات، پروژه ادغام اسرائیل در منطقه بویژه در بعد اقتصاد سیاسی کریدورهایی چون IMEC میتواند دارای مطلوبیتهایی برای پروژههای آیندهنگرانه این بازیگران باشد که به بعد فناوری اسرائیل پیوند میخورد. دیگر مطلوبیتی که در بحث مشارکتهای سیاسی-امنیتی و اقتصادی برای دول عرب مطرح است، ارزش افزوده بازی موازنه بویژه در کلان رقابت چین و آمریکا است که این مجموعه میتواند به فراخور قدرت یابی اسرائیل به سمت موازنه مثبت با چین و ایران حرکت کنند. متقابلا با دریافت امتیازهایی از غرب، روند همکاریهای حساس با پکن را کاهش دهند.
جمعبندی
در جمعبندی باید تصریح کرد که جنگ ایران و اسرائیل میتواند مطلوبیتهایی استراتژیک، امنیتی و اقتصادی برای عربستان و امارات در پی داشته باشد، مشروط به اینکه این کشورها مستقیماً وارد درگیری نشوند و جنگ به شکل محدود و غیرفرسایشی آن باقی بماند. با این حال نباید از نظر دور داشت که این مطلوبیتها با خطرات بزرگی همراه است، مانند ناامنی منطقهای، تهدید حملات تلافیجویانه ایران و بیثباتی بازارهای جهانی. ارزش افزوده بازی موازنهجویی برای دولتهای عربی بویژه عربستان و امارات تا زمانی است که بتواند دو عنصر انعطافپذیری و منافع نسبی را در میانه شکافهای منطقهای تامین کند.
0 دیدگاه