پیمودن مسیری که به سقوط سازمان آزادی‌بخش فلسطین انجامید نه‌تنها به‌هیچ‌وجه به صلاح حماس نیست؛ بلکه به زیان ملت فلسطین نیز خواهد بود اگر ستون دوم هم به سرنوشت ستون اول دچار شود.


برخی اظهارات آمریکایی‌ها نشان می‌دهد کانال‌های ارتباطی میان واشنگتن و حماس، در هر دو جهت، «باز و امن» هستند. دیدارهای مستقیم در سطح بالا به رازی آشکار تبدیل شده‌اند. از طریق این دیدارها و با کمک میانجی‌ها، موانع برطرف می‌شود، شکاف‌ها پر می‌گردد، و تضمین‌ها منتقل می‌شود.

عمل‌گرایی ذاتی در گفتمان و رفتار آمریکایی باعث می‌شود چنین تحولی همیشه ممکن باشد. واشنگتن در دهه‌ها و سال‌های گذشته همین کار را با طرف‌های مختلف اعم از دولت‌ها و بازیگران غیردولتی که زمانی دشمن آن به شمار می‌رفتند، انجام داده است. تاریخ معاصر فلسطین سرشار از نمونه‌هایی است که در آن خطوط قرمز زیر پا گذاشته شده‌اند. جنبش فتح، سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) و گروه‌های عمل ملی فلسطینی همگی در فهرست سازمان‌های تروریستی ایالات متحده قرار دارند، اما این امر هرگز مانع از تماس‌های واشنگتن، امضای توافق‌ها و تعلیق بسیاری از اقدامات تنبیهی نشده است. این اتفاق در مورد طالبان و جنبش انصارالله نیز رخ داده است. فلسفه این رویکرد آمریکایی بر دو عامل استوار است:

1.باور دولت آمریکا به منطق قدرت و تمایل ناشی از آن برای تعامل با طرف‌های قدرتمندی که زمام امور را در دست دارند و از حمایت مردمی برخوردارند.

2.کوتاه‌نگری دیپلماسی آمریکایی به طور کلی، و گرایش افسارگسیخته آن به دستیابی به موفقیت. دولت ترامپ شاید آشکارترین نمونه این پدیده باشد.

در مورد فلسطین، تصویر پیچیده‌تر به نظر می‌رسد. واشنگتن در این پرونده آزادی کامل عمل ندارد. عامل اسرائیلی و نفوذ گروه‌های فشار حامی تل‌آویو در مراکز تصمیم‌گیری آمریکا تأثیرگذارند. حتی با وجود رئیس‌جمهوری چون ترامپ که نفوذش به‌شدت با منافع نتانیاهو گره خورده است، محاسباتی وجود دارد که دولت او نمی‌تواند از آن‌ها عبور کند، یا دست‌کم نه به آسانی که در دیگر مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی عمل می‌کند. با این وجود، ترامپ اسرائیل را در مقابله با موشک‌های انصارالله تنها گذاشت و مستقیما وارد مذاکره با حماس شد. به‌نحوی که گزارش‌های مربوط به تماس میان آمریکا و حماس دیگر موجب شگفتی کسی نمی‌شود.

حرکت در مسیر ساف

هرچند این سناریو کاملا منتفی نیست، اما رسیدن به شناسایی جنبش مقاومت فلسطین از سوی آمریکا، بی‌تردید با مجموعه‌ای از پیش‌شرط‌ها و مطالبات هموار خواهد شد. این مسیر از پذیرش پایان ایده مقاومت آغاز می‌شود، سپس به شناسایی اسرائیل، شاید به‌عنوان یک دولت صرفاً یهودی می‌رسد، و در نهایت به ابراز آمادگی برای برآوردن تمامی الزامات «همزیستی» ختم می‌شود. الزاماتی که فقط از فلسطینی‌ها خواسته می‌شود و اسرائیلی‌ها از آن معاف هستند.

این همان مسیری است که سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) نزدیک به پنجاه سال پیش طی کرد. حماس در صورتی که «دفترچه شروط» آمریکا را بپذیرد، دیگر حماس نخواهد ماند؛ بلکه به نسخه‌ای تکراری از جنبش فتح در آخرین مرحله تحولاتش تبدیل خواهد شد. این امر در واقع به معنای پذیرش شکست سیاسی است، در حالی‌که دو سال نبرد میدانی هیچ نشانه‌ای از شکست نظامی مقاومت را نشان نداده است.

با این حال، این امر مانع از آن نشده است که واشنگتن نوعی از شناسایی ضمنی حماس را در پیش نگیرد. به نظر خود جنبش نیز احساس می‌کند برای تحقق این گزینه، نیازمند درجه‌ای از انعطاف‌پذیری است تا بتواند به هم‌پیمانان عرب و منطقه‌ای‌اش کمک کند تا آنچه دشوار و غیرقابل تصور می‌نمود، به امری ممکن و محتمل تبدیل شود.

حماس حذف نشدنی

این احتمال با ارزیابی‌های آمریکایی و اسرائیلی تقویت می‌شود که معتقدند حماس، پس از دو سال جنگ همچنان بازیگری اصلی در صحنه فلسطینی است. در حالی که تشکیلات خودگردان در رام‌الله، با وجود حمایت‌ها، پشتیبانی‌ها و تضمین‌های امنیتی، همچنان نهادی شکننده و غیرقابل‌اعتماد به شمار می‌آید. از همین رو، برقراری ثبات در صحنه داخلی فلسطین ممکن است مستلزم ادغام جنبش حماس در یکی از مراحل روند سیاسی‌ای باشد که با عنوان «فردای پس از جنگ» و مراحل بعد از آن در حال شکل‌گیری است.

پیمودن مسیری که به سقوط سازمان آزادی‌بخش فلسطین انجامید نه‌تنها به‌هیچ‌وجه به صلاح حماس نیست؛ بلکه به زیان ملت فلسطین نیز خواهد بود اگر ستون دوم هم به سرنوشت ستون اول دچار شود. با این حال، این امر مانع از آن نمی‌شود که حماس درجه کافی از انعطاف‌پذیری از خود نشان دهد تا بتواند نوعی «شناسایی واقع‌گرایانه» را به دست آورد و بر مبنای آن، مسیر سیاسی آینده خود را بنا کند.


منبع: الجزیره


اندیشکده تهران


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه