صحنۀ ژئوپلتیک جهانی در ماه نوامبر آبستن دو اتفاق مهم بود که می‌تواند معادلات را تغییر دهد. سربازان کره شمالی برای اولین بار در ماه گذشته در نبرد روسیه و اوکراین حضور پیدا کردند. مدت کوتاهی پس از آن، ارتش دانمارک یک کشتی فله‌بر با پرچم چین (یی پنگ ۳) را در دریای بالتیک به اتهام اینکه دو کابل داده را قطع کرده است توقیف نمود. هر دو واقعه، نمایانگر تحولی اساسی در محیط راهبردی هستند. برای اولین بار، دشمنان آمریکا تمایل دارند حتی در آنسوی جهان نیز به یکدیگر کمک مستقیم نظامی بکنند.

استقرار نیروهای کره شمالی و متهم‌بودن محموله‌های چینی به قطع کابل‌ها از ناکجاآباد سر بر نیاورده‌اند. سال‌هاست که میلیون‌ها گلوله توپخانه کره‌شمالی و هزاران پهباد ایرانی در نبرد اوکراین حضور داشته‌اند و این در حالی است که کمک‌های اقتصادی چین، پشتیبان اقدامات جنگی روسیه بوده‌ است. چین و روسیه در فوریه ۲۰۲۲ و تنها چند روز پیش از اشغال اوکراین، دوستی بدون محدودیت خود را اعلام کردند. برای اینکه بهتر بفهمیم چرا این اتفاقات همه چیز را برای ایالات متحده تغییر می‌دهد؛ لازم است در راهبرد دفاعی آمریکا و برنامه‌ریزی این کشور برای نیروهایش کنکاش کنیم.

طراحی ایالات متحده برای ورود به جنگ جهانی دوم به گونه‌ای بود قادر باشد همزمان در دو جبهه بجنگد –یک جنگ در اقیانوسیه علیه امپراتوری ژاپن و دیگری در اروپا علیه آلمان نازی. پس از جنگ سرد، ارتش آمریکا حداقل بر روی کاغذ، ساختار نیروهای خود را برای "دو جنگ" حفظ کرد، هرچند اینکه ایالات متحده در عمل می‌توانست در دو جنگ همه‌جانبه مبارزه کند سوالی بدون جواب باقی ماند.

درگیری اولیه هیچ وقت چالش اصلی نبوده است چرا که ایالات متحده به اندازه کافی نیرو دارد تا در دو جبهه بجنگد. اما ثابت شده که حفظ نیروها برای جنگ‌های طولانی‌مدت بسیار دشوار است. با وجود این واقعیت که دو جنگ عراق و افغانستان جنگ‌های نسبتاٌ محدودی بودند، نه نوع شدیدتری از جنگ متعارف نظیر آنچه در اوکراین می‌بینیم؛ اما فشار پشتیبانی در دو جنگ مذکور نیروهای آمریکا را به درون خود کشید. از آنجا که قدرت نظامی چین به طور فزاینده‌ای در حال افزایش است و آمریکا تلاش کرده تا کسری نوسازی ارتش را که از جنگ علیه ترویسم باقی مانده است کاهش دهد، حفظ ساختار "دو جنگ" غیرقابل دفاع‌تر می‌شود.

دستورالعمل راهبردی دفاعی دولت اوباما در سال ۲۰۱۱، شکست‌دادن تجاوز هر دشمن احتمالی و اعمال هزینۀ غیرقابل قبول بر متجاوز دیگری شد – که لقب راهبرد یک جنگ و یک نیم‌جنگ را دریافت کرد. دولت‌های نخست ترامپ و بایدن یک قدم فراتر رفتند و از آن نیم‌جنگ نیز خلاص شدند: راهبردهای دفاعی ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ به ارتش دستور می‌داد که برای نبرد و پیروزی در یک جنگ برنامه‌ریزی کند و سایر دشمنان را بدون یک نبرد بزرگ باز دارد. هدف این برنامه تفکیک و محلی‌کردن منازعه بود.

در حال حاضر محیط کنونی تغییر راهبردی داشته است و مدیریت آن نیاز به برنامه‌ دارد. این برنامه یک احتمال واقعی را در بر می‌گیرد که در آن آمریکا باید با بیش از یک دشمن به طور همزمان بجنگد. به همین دلیل کمیسیون راهبرد دفاع ملی –گروهی دو حزبی از متخصصین که وظیفۀ بازنگری در راهبردهای ملی دفاع را دارند- در گزارش اخیر خود خواستار این شد که آمریکا ساختار نیروهایش را به حالت "سه جنگ" ارتقا دهد که تأییدی است بر این واقعیت که آمریکا با چالش‌هایی همزمان، در هند-اقیانوسیه، اروپا و خاورمیانه روبروست.

 حتی با افزایش هزینه‌ها، ایالات متحده همچنان نخواهد توانست به‌تنهایی اقدام کند. هرچند ایالات متحده ممکن است بر سیاست «اول آمریکا» تأکید کند، اما اگر واشنگتن بتواند از قدرت مشترک شبکه جهانی متحدان و شرکای خود بهره بگیرد؛ تأمین امنیت و رفاه این کشور بسیار ارزان‌تر و مؤثرتر خواهد بود.

مرکز: رافائل اس.کوهن
مرکز: فارن پالیسی

منبع

 


اندیشکده تهران


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه