فشار حداکثری هیچوقت بهعنوان یک مسئله حقوقی از میان نرفت. دولت بایدن تحریمهای موجود را حفظ کرد و و آنها را در برخی جهات همچون تحریمهای جدید علیه افراد و بسط دامنه دستور اجرایی ۱۳۹۰۲ رئیس جمهور ترامپ گسترش داد تا مجموعه وسیعتری از تجارت نفت را هدف قرار دهد. از این منظر، تحریمهای آمریکا علیه ایران هیچوقت به گستردگی امروز نبودهاند. در همین حال، ترکیبی از دور زدن تحریمها و ضعف اجرایی آمریکا رژیم [ایران] را قادر ساخت تا صادرات نفت و ذخایر ارزی خود را در چند سال اخیر افزایش دهد. دولت بایدن هیچوقت توضیح نداده است که چرا چنین شده است.
دو عامل اصلی میتواند به توضیح رویکرد بایدن کمک کند و بر رویکرد ترامپ نیز اثر بگذارد:
۱- تشدید تحریم نفت علیه ایران با خواست آمریکا برای تقویت تحریمها علیه روسیه و افزایش تحریمها علیه ونزوئلا در تضاد است. دولت بایدن این نگرانی خود را پنهان نکرده است که محدودیت بینالمللی مضاعف بر عرضه نفت بوسیله حذف نفت ایران از بازار، خطری برای اقتصاد جهانی خواهد بود.
۲- افزایش تحریمها این خطر را دارد که رژیم را به سمت تشدید فعالیتهای هستهای تحریک کند. طبق گزارشات، در طول مذاکرات با عمان در یکسال گذشته مقامات ایران و آمریکا به این تفاهم رسیدهاند که گامهایی برای اجتناب از تصاعد تنش بردارند که شامل محدود کردن تحریمها نیز میشود.
نقشه ترامپ
به استثنای تغییر رژیم، فشار حداکثری میتواند در خدمت دو هدف باشد: توافق جدید با ایران یا سیاست مهار. فشار آمریکا برای رسیدن به هر دو هدف قابلاستفاده است؛ اما کارآمدی واقعیاش وابسته به چگونگی اجرا و حمایت بینالمللی از آن است، خصوصاً اگر یک موضع اجرایی قاطعانه، باعث ایجاد بحران در بازار نفت بشود. تیم ترامپ همچنین نیاز دارند که در نظر بگیرد چگونه به اقدام تلافیجویانه ایران که احتمالا شامل حمله به اهداف آمریکایی و ظرفیتهای تولید نفت در منطقه خواهد بود، پاسخ بدهد.
ترامپ احتمالاً تمایل کمتری خواهد داشت تا توافق جدیدی که دولتش برای آن مذاکره کرده است را پاره کند و این میتواند برای تهران قانع کننده باشد. افزون بر این، موقعیت راهبردی کنونی تهران میتواند برای مذاکره مطلوبتر هم باشد, چراکه برنامه هستهای رژیم از زمان خروج ترامپ از برجام در ۲۰۱۸ به یک نقطه عطف فنی بسیار مهم رسیده است. این پیشرفتها را به سختی میتوان از طریق مذاکرات وارونه کرد و این بر اعتماد به نفس تهران برای حفظ موضع خود در مذاکرات آینده میافزاید. با این حال، رسیدن به یک توافق به دلایل زیر بسیار دشوار است.
۱- از اوایل ۲۰۱۳، تهران تأکید کرده است که در مورد مسائل غیرهستهای مذاکره نخواهد کرد و این موضع را حتی در زمان فشار حداکثری دولت نخست ترامپ حفظ کرد.
۲- هر توافقی که باعث گسترش فعالیتهای منطقهای ایران شود مناقشهبرانگیز است و به سختی میتوان تأیید کرد.
۳- بعید است کمپین فشار حداکثری پیش از آنکه تهران قادر به عبور از آستانه سلاح هستهای شود، اهرم قابل توجهی باشد.
این موانع ممکن است تیم ترامپ را به سمت رویکرد مهار از طریق فشار تحریم بکشاند که شاید با تداوم حمایت آمریکا از اسرائیل برای حمله به ایران و پروکسیهایش همراه شود. این کمپین تحریمی میتواند بر کاهش قابلیتها و تمایلات تهران برای پشتیبانی و احیای حزبالله و حماس تمرکز کند. البته راهبرد مهار نیز معماهایی را برمیانگیزد: ۱. این راهبرد توانایی ایران برای رسیدن به گریز هستهای را محدود نمیکند ۲. این امر فاقد یک انگیزه کلیدی خواهد بود که از نسخه قبلی سیاست فشار حداکثری حمایت میکرد: دستیابی به یک توافق جدید با ایران.
در حال حاضر با کنار گذاشته شدن تغییر رژیم از اولویتها، دولت جدید باید توضیح دهد چه هدف نهاییای را در قبال ایران دنبال میکند و برای این سیاست حمایت بینالمللی ایجاد کند. استراتژیهای مبتنی بر تحریم تنها زمانی کارآمد هستند که در حمایت از یک سیاست باشند، نه جایگزین آن. دولت ترامپ باید پیش از آنکه درباره احیای تحریمها صحبت کند، ابتدا بررسی کند که تحریمها در کجای استراتژی ایالات متحده در خاورمیانه جای میگیرند.
نویسنده: ریچارد نفیو
مرکز: مؤسسۀ واشنگتن
0 دیدگاه