هدایت ناگزیر بخشی از بار افغانستان به بندر چابهار فرصت مناسبی خواهد بود تا از مسیر دیپلماسی فشرده و ارائه مشوقهای مناسب، بار سایر کشورهای آسیای میانه نیز، به انتخاب، راهی چابهار شود.
تنش اخیر میان پاکستان و طالبان منجر با بستهشدن مرزهای زمینی، توقف تردد و اعمال محدودیتهای شدید تجاری از سوی اسلامآباد بر کابل شد و طالبان فشار لجستیکی بیسابقهای را از این ناحیه تجربه کرد. در این میان، کابل بار دیگر بر اهمیت بندر چابهار و قابلیت ویژه آن برای تامین نیازهای افغانستان متمرکز شده است. این تنشها ایران را در یک وضعیت دوگانه قرار داده است: از یک طرف، فرصتی تاریخی برای تثبیت مسیر ترانزیتی چابهار و کسب میلیونها دلار درآمد پدیدار شده است و از طرف دیگر، این تهدید وجود دارد که تهران، ناخواسته وارد بازی امنیتی کابل، دهلی و اسلامآباد شود.
افغانستان برای خروج از انزوای ژئوپلیتیک و دسترسی به دریا گزینههای محدودی دارد. پاکستان با توجه به اختلافات طرفین، از این ناحیه بر کابل فشار ساختاری وارد میکند و در لحظههای بحرانی مرزهای تورخم و اسپین بولدک را مسدود میکند. بدین ترتیب، امکان حمل بار از کراچی/گوادر به افغانستان از میان میرود. در این چارچوب، چابهار تنها مسیر جایگزینی است که برای طالبان وجود دارد. طالبان به روشنی متوجه شده اند که تکیه کامل بر پاکستان، بهخصوص در دورههای تشدید تنش، میتواند به چشم اسفندیار آنها مبدل شود و استفاده از چابهار نه در سطح تاکتیکی، که در سطح راهبردی برای طالبان اهمیت یافته است.
چالشهای زیرساختی
فعالسازی کامل این ظرفیت ممکن است از ناحیه محدودیتهای زیرساختی چابهار با چالش مواجه شود. این بندر علیرغم همه تلاشها، هنوز با ظرفیت بالقوه خود فاصله دارد. علیرغم اینکه اتصال ریلی چابهار به زاهدان حدود 80 درصد پیشرفت داشته است و مسیر زمینی دوم میلک نیز در دست احداث است، کمبود زیرساختهای لجستیکی در چابهار همچنان مشهود است و با افزایش حجم بار ورودی کمبود تجهیزات تخلیه و بارگیری، انبار و سردخانه احساس خواهد شد. با رفع این چالشها و رقابتی کردن قیمتها، چابهار شانس قابلتوجهی برای بدل شدن به مسیر اصلی ترانزیت افغانستان خواهد داشت. چنین تحولی، ایران را به تحقق یکی از اهداف توسعهای مهم خود در استان سیستان و بلوچستان نزدیک خواهد کرد.
چابهار و رقابت سه پایتخت
همزمان، شرایط پیچیدهای از حیث ژئوپلیتیک بر روابط منطقهای حاکم است. دشمنی هند و پاکستان یک حقیقت تاریخی است و هند از دیرباز برای اتصال بدون واسطه به افغانستان در چارچوب رقابت برای نفوذ منطقهای کوشیده است. در واقع، تمایل هند به حضور در چابهار در چارچوب همین کوشش قابل درک است. اکنون و در سایه تنشهای متاخر دهلی و اسلامآباد، هند پیوند خود را با طالبان تحکیم نموده است. برای کابل و دهلی، عبور هر یک کامیون بیشتر از چابهار میتواند نویدبخش تضعیف مزیت انحصاری پاکستان در ترانزیت باشد. هند موفق شده است معافیتی شش ماهه برای چابهار اخذ کند و با تنش میان کابل و اسلام آباد، ممکن است تمایل بیشتری برای فعالسازی بندر چابهار از خود نشان دهد.
تقویت محور دهلی-کابل در رابطه ایران و پاکستان معنی مشخصی خواهد داشت و تهران بهخوبی میداند که اسلامآباد نسبت به افزایش نقش هند در محیط مُکران بهشدت حساس است. چنین تحولی از سوی اسلام آباد (و راولپندی) کوششی صرفا اقتصادی نخواهد بود و اثر آن در تغییر توازن ژئوپلیتیک منطقهای جدی گرفته خواهد شد. تقویت این ادراک نزد پاکستان، هزینههای امنیتی مشخصی را برای ایران به دنبال خواهد داشت. علاوه بر این، باید توجه داشت که ایران پس از جنگ دوازده روزه ملاحظه امنیتی اختصاصی خود را درباره هند پیدا کرده است. ناگفته پیداست که ایران نمیتواند در توسعه چابهار بر افغانستان تکیه داشته باشد؛ چرا که در صورت بهبود احتمالی روابط میان کابل-اسلامآباد بخشی از بار افغانستان دوباره به پاکستان هدایت خواهد شد. به بیان دیگر، راهبرد توسعه بندر چابهار نبایست با پیشفرض تداوم این خصومت تدوین شود.
جمعبندی
بهترین رویکرد برای ایران، ظرفیتسازی هدفمند بدون ورود به رقابت ژئوپولیتیکی دهلی، کابل و اسلامآباد است. بدین معنی که توسعه زیرساخت لجستیکی در چابهار، ارائه تسهیلات گمرکی و لجستیکی و فراهمسازی امکان عملیات شرکتهای خارجی نه منحصر به ترانزیت افغانستان، که در مقیاس وسیعتر و با دخالت دادن همه دولتهای آسیای میانه دنبال شود. ایران همواره چابهار را یک بندر چندملیتی و باز خوانده است. هدایت ناگزیر بخشی از بار افغانستان به این بندر فرصت مناسبی خواهد بود تا از مسیر دیپلماسی فشرده و ارائه مشوقهای مناسب، بار سایر کشورهای آسیای میانه نیز، به انتخاب، راهی چابهار شود.
0 دیدگاه