تجربه مناطق مختلف نشان میدهد که خشکسالی نهتنها یک چالش اقلیمی، بلکه محرکی برای بازتعریف منافع ملی و تعاملات ژئوپلیتیکی است. حل پایدار تنشهای آبی مستلزم داشتن نگاهی فراتر از منطق «بازی با حاصل جمع صفر» و پذیرش این واقعیت است که با تداوم روند فعلی، بلعیدن تمام آب موجود در بالادست نیز مشکل خشکسالی را در بلندمدت حل نخواهد کرد.
بررسیها نشان میدهد که خشکسالی از یک پدیده صرفاً زیستمحیطی فراتر رفته و به یکی از متغیرهای کلیدی در معادلات امنیتی و ژئوپلیتیکی جهان معاصر تبدیل شده است. بر اساس برآورد نهادهای بینالمللی، حدود ۴۰ درصد از اراضی جهان در سالهای اخیر با خشکسالی شدید و مداوم مواجه بودهاند؛ روندی که منجر به کاهش دسترسی به آب آشامیدنی سالم، افت تولید کشاورزی، بیکاری گسترده و تشدید ناامنی غذایی شده است.
بخش کشاورزی حدود یکچهارم نیروی کار جهانی را در خود جای داده است و بیش از ۸۰ درصد آسیبهای اقتصادی ناشی از خشکسالی را متحمل میشود. اثر کاهش بارندگی، افزایش دما و بیثباتی الگوهای اقلیمی در بخشهای مختلف غرب آسیا، شمال آفریقا، آسیای مرکزی و جنوب آسیا ترجمان اقتصادی شدیدی پیدا میکند؛ چرا که در اغلب این کشورها، وابستگی معیشتی به کشاورزی بالاست و علاوه بر کاهش شدید محصول، بعضا تا ۸۰ درصد تلفات دام نیز عارضه خشکسالی هستند.
در حقیقت، خشکسالی صرفاً به معنای مشقت در دسترسی به آب نیست؛ بلکه با فشار بر اقتصاد، معیشت و ثبات اجتماعی در یک کشور دولتها را ناگزیر به اتخاذ تصمیمات فوری و اغلب یکجانبه برای مدیریت بحران داخلی میکند. این تصمیمات، بهویژه در حوضههای آبریز فرامرزی، ناخواسته به پیچیدهتر شدن تعاملات سیاسی میان کشورهای بالادست و پاییندست و شکلگیری منازعات هیدروپلیتیکی میانجامند.
خاورمیانه
در محیط خاورمیانه، خشکتر شدن اقلیم و رشد تقاضای داخلی برای آب و انرژی، فشار مضاعفی بر حوضههای آبریز مشترک وارد کرده است. کاهش جریان رودخانههای نیل، دجله، فرات و اردن تنها محصول تغییرات اقلیمی نیست، بلکه با پروژههای گسترده مهار آب در بالادست نیز همزمان شده است. به عنوان مثال یک قرائت این است که در ترکیه، برنامههای کلان سدسازی به مثابه ابزاری برای کاهش آسیبپذیری اقلیمی و پاسخی به نیازهای جمعیتی و اقتصادی دنبال شدهاند؛ با این حال، پیامدهای فرامرزی آنها برای کشورهای پاییندست، بهویژه سوریه، عراق و ایران قابل چشمپوشی نیست.
در عراق، ترکیب خشکسالی و کاهش ورودی آب از بالادست موجب افت بیسابقه ذخایر آبی شده و بنا بر برخی برآوردها، ذخیره آب بزرگترین سد این کشور تا حدود ۹۰ درصد نسبت به میانگینهای تاریخی کاهش یافته است. در سوریه نیز، خشکسالی ممتد منجر به سقوط شدید تولید گندم از رکورد ۴ میلیون تن به حدود یک میلیون تن شده است؛ شکافی که با افزایش واردات بر عمق بحران اقتصادی این کشور تحریمزده افزوده است.
آسیای مرکزی و جنوب آسیا
در آسیای مرکزی و پیرامون آن، خشکسالی با شدت و ابعاد متفاوتی در حال بازتعریف روابط آبی است. افغانستان برای چندمین سال متوالی با یکی از شدیدترین امواج خشکسالی خود مواجه بوده است؛ بهگونهای که تولید محصولات زراعی در برخی مناطق تا ۵۰ درصد کاهش یافته، در حالی که حدود ۸۰ درصد جمعیت این کشور بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به درآمد کشاورزی وابستهاند. افت شدید بازدهی کشت دیم و ناامنی غذایی گسترده، کابل را به سمت اجرای پروژههای مهار آب و توسعه زیرساختهای آبی سوق داده است. پروژههایی نظیر کانال قوشتپه، که آب را از سرشاخههای رودخانه فرامرزی آمودریا منحرف میکند، از منظر تصمیمگیران افغان راهبردی برای بقا و تثبیت معیشت داخلی تلقی میشود، اما همزمان نگرانیهای جدی در کشورهای پاییندست ایجاد کرده است.
در بالادست حوضه آمودریا و سیردریا، تاجیکستان و قرقیزستان با اتکای قابلتوجه به برقآبی، ناگزیر به ذخیرهسازی آب پشت سدها و رهاسازی آن متناسب با نیازهای تولید انرژی هستند. این الگوی بهرهبرداری، که منطق آن بیش از آنکه کشاورزیمحور باشد انرژیمحور است، با نیازهای آبی کشورهای پاییندست نظیر ازبکستان و ترکمنستان همخوانی ندارد. نتیجه این ناهمزمانی، کاهش آب ورودی به اراضی کشاورزی پاییندست و ظهور یکی از نمادینترین فجایع زیستمحیطی جهان، یعنی محو تقریبی دریای آرال، بوده است.
جمعبندی
تجربه مناطق مختلف نشان میدهد که خشکسالی نهتنها یک چالش اقلیمی، بلکه محرکی برای بازتعریف منافع ملی و تعاملات ژئوپلیتیکی است. تمرکز صرف بر ابزارهایی نظیر سدسازی و کانالکشی، ممکن است در کوتاهمدت بخشی از فشارهای داخلی را کاهش دهد؛ با این وجود، حل پایدار تنشهای آبی مستلزم داشتن نگاهی فراتر از منطق «بازی با حاصل جمع صفر» و پذیرش این واقعیت است که با تداوم روند فعلی، بلعیدن تمام آب موجود در بالادست نیز مشکل خشکسالی را در بلندمدت حل نخواهد کرد.
0 دیدگاه