تهران پس از دههها برتری در خاورمیانه در لحظهای قرار گرفته است که باید در معادلات خود بازاندیشی نماید. با سقوط خاندان اسد در سوریه، ایران تنها متحد دولتی خود در منطقه را از دست داد. این در حالی رخ داد که بمباران اسرائیل در پاییز گذشته، حزبالله را –که مورد اطمینانترین و قدرتمندترین گروه مسلح متحد ایران بود- به طور قابل توجهی عقب نشاند. ایران اکنون در موضع ضعف قرار دارد و نیازمند یک بازنگری استراتژیک است.
سوریه و حزبالله تکیهگاه پروژه محور مقاومت ایران بودند. اتحاد با اسد برای امنیت کریدور زمینی تأمین مالی و تسلیحاتی حزبالله حیاتی بود. از دهه ۱۹۸۰، ایران برای جلوگیری از حمله اسرائیل و آمریکا به داخل خاکش و تحت عنوان بخشی از سیاست دفاعی خود، هزینه بسیاری صرف این پروژه نموده است. در حالی که به نظر میرسید ایران برخی مواقع دست برتر را دارد، حمله حماس به اسرائیل در ۷اکتبر ۲۰۲۳، زنجیرهای از واکنشها را ایجاد کرد که منجر به از هم گسستن پروژه محور مقاومت شد. اما اکنون سه مسیر پیش روی ایران قرار دارد:
تهران میتواند بازسازی محور مقاومت را در دستور کار بلندمدت خود قرار دهد و برای ادامه نبرد، بر گروههای شیعی مسلح متحد خود در عراق و حوثیهای یمن فشار بیاورد که خط مقدم نبرد با اسرائیل باشند. این اقدام شانس لبنان و سوریه برای بازسازی پس از جنگ را کاهش خواهد داد. خروجی چنین رویکردی احتمالا برای متحدین باقیمانده ایران خونبار خواهد بود و میتواند بهانههای قویتری جهت حمله مستقیم به داخل ایران به دولت اسرائیل بدهد.
رهبران ایران ممکن است به این نتیجه برسند که محور مقاومت دوران خود را طی کرده و دیگر بازدارندگی لازم را ندارد. کنار گذاشتن اسد میتواند نشانهای باشد که ایران این واقعیت را پذیرفته است. شورشیان سوریه با سرعتی برقآسا به دمشق رسیدند، بدون اینکه ارتشی آماده مقابله باشد. با توجه به ضربات سنگین وارد شده به حزبالله، تهران هیچ راهحل نظامی برای نجات اسد نمیدید. اگر رهبران ایران تصمیم بگیرند از محور مقاومت عقبنشینی کنند، قطعاً به طور جدیتری در تسلیحات متعارف—بهویژه موشکها و پهپادها—سرمایهگذاری خواهند کرد تا از حملات نظامی اسرائیل و ایالات متحده جلوگیری کنند.
اگر ایران از محور مقاومت فاصله بگیرد و به جای آن بر قابلیتهای نظامی داخلی خود تمرکز کند، جهان باید هم فرصتها و هم خطرات احتمالی را پیشبینی کند. به عنوان بخشی از یک استراتژی بازدارندگی جدید، ایران ممکن است گام پرهزینهای برداشته و از یک کشور در آستانه هستهای به یک کشور دارای تسلیحات هستهای تبدیل شود. اگر ترامپ چراغ سبزی برای حمله نظامی علیه برنامه هستهای ایران بدهد یا کمپین فشار حداکثری ایالات متحده علیه ایران را، بدون ارائه راهحل دیپلماتیک واقعی تشدید کند، افرادی که درون ساختار قدرت ایران خواستار تسلیحاتی شدن برنامه هستهای هستند، قدرت بیشتری خواهند گرفت.
با این حال، در همین شرایط از اختلافات منطقهای، رهبران تهران ممکن است از طریق دیپلماسی با پادشاهیهای عرب خلیج فارس و دولت آینده ترامپ، مسیری تنشزدا برای خروج از بحران کنونی در پیش بگیرند. حتی پیش از اینکه سوریه را از دست بدهد، دولت ایران برای آزمودن امکان دیپلماسی مستقیم با ترامپ کرده سیگنالهایی ارسال کرده و روند بهبود روابط خود با ریاض را تسریع بخشیده بود. در لبنان، بعید است که ایران روابط خود با حزبالله را قطع کند. با این حال، تهران ممکن است متعهد شود که مانع ایجاد یک چارچوب حکومتی جدید در لبنان نشود، چارچوبی که در آن قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی حزبالله به طور قابل توجهی کاهش خواهد یافت.
در نهایت، ناکامیهای منطقهای ایران دلیل قویتری برای مذاکرات مستقیم با دولت ترامپ فراهم میکند، مذاکراتی که محدود کردن برنامه هستهای ایران را در ازای کاهش تحریمهای ضروری دنبال کند. در زمانی که مردم ایران در داخل کشور به سختی معیشت خود را تأمین میکنند و خواهان پاسخگویی درباره هزینههایی هستند که در منطقه خرج شده است، رهبران ایران باید منافع اقتصادی و سیاسی ملموسی به مردم ارائه دهند. رئیسجمهور جدید ایران، مسعود پزشکیان، وعده داده است که بر این اولویت تمرکز کند. مشاور راهبردی او، جواد ظریف، توضیح داده که پویاییهای جدید منطقهای فرصتی برای ایران فراهم کرده است تا به مردم خود، که منبع اصلی قدرت آن هستند، توجه بیشتری کند.
نویسنده: الیه گرانمایه
منبع: فارن پالیسی
0 دیدگاه