جلسه زلنسکی با ترامپ و ونس در کاخ سفید، لحظه حقیقت برای ائتلاف غرب بود، زیرا تصمیم ترامپ برای پایان‌دادن به حمایت آمریکا از اوکراین، نه‌تنها این کشور را متزلزل کرد، بلکه آینده ناتو و روابط فراآتلانتیک را با تردید مواجه ساخت و نگرانی‌ها درباره تغییر راهبرد واشنگتن و احتمال نزدیکی آن به روسیه را برانگیخت.


جلسه فاجعه‌بار ولادیمیر زلنسکی با دونالد ترامپ و جی دی ونس در کاخ سفید لحظه فرارسیدن حقیقت برای ائتلاف غربی بود. ترامپ با پایان‌دادن به پشتیبانی آمریکا در جنگ نه فقط اوکراین را متزلزل ساخته؛ بلکه روابط فراآتلانتیک را به عنوان مفروض اساسی پس از جنگ جهانی دوم با پرسش مواجه کرده است. در پایتخت‌های اروپایی هراس رخنه کرده است. برخی از سیاستگذاران و تحلیلگران صحبت از پایان ناتو یا پایان غرب می‌کنند. آنها از مقاصد ایالات متحده وحشت کرده‌اند: آیا واشنگتن می‌خواهد بقای درازمدت اوکراین را به عنوان کشوری مستقل و آزاد تضعیف کند؟ آیا ترامپ تلاش می‌کند که راهبرد "معکوس کیسینجر" را اجرا کرده و به عکس کیسینجر که برای مهار شوروی به چین نزدیک شد، برای مهار چین به روسیه نزدیک شود؟

چالش کنونی برای غرب دلهره‌آور است؛ اما این ائتلاف در گذشته از تردیدهای قوی دیگری نیز نسبت به این ائتلاف عبور کرده است. پس از پایان پیمان ورشو، در اوایل دهه ۱۹۹۰ برخی طرفدار انحلال تدریجی ناتو بودند. با این حال از زمانی که روسیه در دو دهه گذشته در مسیر تجدیدنظرطلبی قرار گرفت (مخصوصاً از ۲۰۱۴ که کریمه را تصاحب و دونباس را اشغال کرد) ناتو نه تنها دوام بلکه گسترش یافته و امروز به لحاظ انسجام، تعداد اعضا و بازدارندگی تقویت شده است. با این حال دولت ترامپ مسئله اعتماد را بوجود آورده است و برای نخستین بار اروپایی‌ها مطمئن نیستند که ایالات متحده به ناتو و نقش رهبری آمریکا در آن متعهد خواهد بود یا خیر.

ایالات متحده از اینکه اروپا را رها کند تا با روسیه به توافق برسد، آگاه است. پس از الحاق کریمه به روسیه و اشغال شرق اوکراین در ۲۰۱۴، واشنگتن تصمیم گرفت تا مواجه با مسکو را به کشورهای اروپایی واگذار کند. ابزار کلیدی در این امر فرایند مینسک (گفتگوهایی برای آتش‌بس در شرق اوکراین) و به اصطلاح نورماندی چهار (Normandy Four) بود که از فرانسه، آلمان، روسیه و اوکراین تشکیل می‌شد و از ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۲ چندین نوبت با یکدیگر ملاقات داشتند. متاسفانه فرایند مینسک و نورماندی شکست خورد و خلأ رهبری آمریکا روسیه را تشویق کرد تا تنش را شدت بخشد که در نهایت منجر به اشغال اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ شد.

به نفع منافع اروپاست که از تعامل راهبردی ایالات متحده استقبال کند. این تعامل در راستای چرخش بزرگ واشنگتن از اروپا به سمت چین است؛ اما برای موفقیت، هر دو سوی آتلانتیک باید شکاف اعتماد میان خود را پر کنند. اگر چنین کاری انجام شود، تنها چالش اصلی پیداکردن راهی برای تضمین‌کردن و اجرای یک توافق بادوام در اوکراین خواهد بود. اول از همه، اوکراین باید در این توافق شرکت کند و نیاز دارد تا مطمئن شود نتیجه آن منصفانه است و بدعهدی نیست. بدون مشارکت فعال اوکراین و اروپایی‌ها تلاش دولت ترامپ برای صلح قبل از اینکه آغاز شود فرو می‌پاشد. به همین دلیل به نفع آمریکا است که روابط خود را با زلنسکی و رهبری اوکراین بعد از جلسه ۲۸ فوریه در کاخ سفید بهبود بخشد.

از همه مهم‌تر، نیازی وافر به شکل جدیدی از رهبری اروپایی احساس می‌شود. قدرت‌های اروپا برای منافع امنیتی حیاتی خود و بازسازی این ائتلاف فرسوده باید نشان دهند که قادرند بار بیشتری را برای ارتقای قدرت جمعی ائتلاف بر دوش کشند. فرانسه، آلمان، لهستان و دیگر همسایگان موافق باید ابتکار دفاعی مهمی را راه اندازی کنند و گروهی مرکزی از قدرت‌ها را شکل دهند که در مسائل امنیتی آماده باشد با یک صدای واحد صحبت کند. این اتحادیه دفاع اروپایی باید بر اساس نظام تصمیم‌گیری اکثریتی عمل کند و مشارکت نزدیک بریتانیا را نیز تا حد ممکن در بر می‌گیرد. اهداف اصلی این ابتکار می‌تواند شامل ایجاد بازار دفاعی واحد و منسجم و زنجیره عرضه، تجهیزات نظامی، تدارکات و توسعه و تمرین مشترک نیروهای نظامی باشد.

بهترین و دقیق‌ترین مسیر دولت ترامپ برای واردکردن اروپا و اوکراین، و شرکای اروپایی نظیر ترکیه در فرآیند توافق صلح،برقراری مجدد حالت آزموده و اثبات‌شدۀ گروه تماس است که در دهه ۱۹۹۰ راه اندازی شد تا حس اتحاد و هدف مشترک را ذیل رهبری آمریکا ایجاد کند. این راه‌حل در اوکراین جزئی حیاتی است که ما را از پایان جنگ مطمئن می‌کند.

نویسنده: وولفگنگ ایشینگر
منبع:فارن افرز


اندیشکده تهران


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه