اگرچه تحلیلگران یک دوره چهار ساله از ریاستجمهوری ترامپ را تجربه کردهاند، اما هنوز هم قادر به پیشبینی رویکرد او نسبت به اکثر کشورهای جهان نیستند. این دقیقاً همان چیزی است که ترامپ میپسندد. او خود را به عنوان رهبری غیرقابل پیشبینی معرفی میکرد و معتقد است که این رویکرد میتواند سیاست خارجی ایالات متحده را تقویت کند.
ترامپ نخستین فردی نیست که نظریه «مرد دیوانه» را در سیاست خارجی به کار میگیرد. این نظریه بر این اصل استوار است که یک سیاستمدار با رفتار غیرقابل پیشبینی و ترسناک میتواند دیگر کشورها را تحت فشار قرار دهد تا خواستههای او را بپذیرند. به عنوان مثال، در دوران جنگ سرد، برخی تحلیلگران بر این باور بودند که با اجرای این نظریه، کمونیستها تهدید هستهای ایالات متحده را جدیتر گرفته بودند.
با این حال، اجرای این نظریه نیازمند احتیاط است، زیرا به کار بردن موفق آن بسیار دشوار است. به ندرت مشاهده شده که شهرت به دیوانگی در عرصه بینالملل نتیجه مطلوبی به همراه داشته باشد. این نوع رهبران غالباً در متقاعد کردن دشمنان بر دیوانگی خود ناکام میمانند و حتی اگر موفق شوند، نمیتوانند در حفظ صلح مورد اعتماد واقع شوند. بنابراین، ترامپ باید سایر کشورها را متقاعد کند که به اندازه کافی دیوانه است تا تهدیداتش را عملی کند و در عین حال به اندازه کافی منطقی باشد تا به توافقات منعقد شده پایبند بماند.
تظاهر به نادانی
اگرچه ریشههای این نظریه به ایدههای ماکیاولی بازمیگردد، اما مفهوم مدرن آن در نیمه قرن بیستم و تحت تأثیر بیاعتبار شدن تهدید هستهای توسعه یافت. نیکسون نخستین رئیسجمهوری بود که در دوران جنگ سرد از این مفهوم برای تقویت بازدارندگی هستهای ایالات متحده استفاده کرد. او تلاش کرد با ایجاد تصور دیوانگی خود، ویتنام شمالی و روسها را تحت تأثیر قرار دهد. خروشف، صدام حسین، معمر قذافی و ولادیمیر پوتین نیز از دیگر رهبرانی هستند که شهرت «مرد دیوانه» را با خود یدک میکشند.
آیا دیوانه بودن بد است؟
این نظریه هرچند محبوب است، اما نتایج موفقیتآمیزی به همراه نداشته است. نیکسون در ارائه تصویر مرد دیوانه از خود ناموفق بود و مجبور به عقبنشینی از ویتنام شد. خروشچف، صدام، قذافی و پوتین نیز در دستیابی به اهداف خود ناکام ماندند.
آشکارترین دلیل این سابقه نه چندان مطلوب، دشواری متقاعد کردن رقبا به غیر عقلانی بودن خود، به ویژه برای رهبران کشورهای دارای تسلیحات هستهای است. حتی رهبرانی که توانستهاند به این متقاعدسازی برسند نیز غالباً با شکست مواجه شدهاند، زیرا چنین تصوری باعث میشود اعتماد به پایبندی به تعهدات از میان برود. رهبرانی با سابقه پیشبینیناپذیری معمولاً نمیتوانند ضمانت معتبر ارائه دهند.
خردورزی همراه با دیوانگی
اگرچه راهبرد دیوانگی ترامپ ممکن است برای روسیه و چین مؤثر باشد، اما اگر آنها متوجه شوند که حتی در صورت احترام به منافع آمریکا نیز با تحریم و تنبیه مواجه خواهند شد، احتمال بیشتری دارد که ایالات متحده را به چالش بکشند. برای رقبای ضعیفتر مانند کره شمالی و ایران، این رویکرد تأثیر معکوس خواهد داشت. اگر ایران و کره شمالی به این نتیجه برسند که ترامپ به دنبال براندازی آنهاست، برنامههای هستهای خود را گسترش خواهند داد.
به همین دلایل، ترامپ باید نشان دهد که دیوانگیاش محدودیت دارد. او باید ثابت کند که سیاست خارجیاش کاملاً خالی از منطق نیست و برای دستیابی به توافقات قابل اعتماد است. چنین رویکردی میتواند از تشدید تنشها جلوگیری کرده و مانع دوری متحدان از آمریکا شود. متأسفانه، نشان دادن حد معقولی از دیوانگی کار بسیار دشواری است. صدام و قذافی آنقدر دیوانگی از خود بروز دادند که دیگر کسی تعهداتشان نسبت به صلح را باور نکرد؛ در حالی که خروشچف و نیکسون نیز به اندازه کافی خود را دیوانه نشان ندادند تا تهدیدهایشان مؤثر واقع شود.
نویسنده: روزان مکمانوس
0 دیدگاه