با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، یکی از پرسشهای مطرحشده، این است که ورود ترامپ به کاخ سفید باعث توقف منازعه کنونی میان اسرائیل و محور مقاومت میشود یا خیر؟ استدلال اصلی کسانی که به این پرسش پاسخ مثبت میدهند این است که دکترین ترامپ حول مهار چین و کاهش درگیریهای آمریکا در سایر مناطق جهان است؛ بنابراین ترامپ تلاش خواهد کرد با تحقق آتشبس در غزه و لبنان به سراغ مسئله چین و تایوان برود. اما این استدلال تا چه حد صحیح است؟
یکی از زمینههای وقوع ۷اکتبر، فرایند عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل و ضمیمههای اقتصادی و نظامی آن (آیمک و همکاری نظامی-امنیتی میان عربستان و اسرائیل برای مهار ایران) بود که باعث حلوفصل دائمی مسئله فلسطین (از منظر آمریکا) نیز میشد. این فرایند که در چارچوب نظم امنیتی مدنظر آمریکا و اسرائیل قرار دارد، نه فقط بر آغاز جنگ، بلکه در مذاکرات آتشبس میان اسرائیل و حماس و حزبالله سایه افکنده است. در حالی که آمریکا تلاش میکرد آتشبس محقق شود، محورهای مذاکرات حاکی از آن بوده است که حتی دولت بایدن -که نیازمند کسب دستاورد سیاسی از طریق آتشبس برای انتخابات بود- شرایطی را روی میز قرار داد که برای محور مقاومت غیرقابل قبول؛ اما پیروزی راهبردی برای اسرائیل و نظم امنیتی مدنظرش بود.
در یک نگاه وسیعتر، آمریکا به دنبال پایان مسائلش در خاورمیانه بود که از طریق ایجاد ائتلافی از متحدان علیه نفوذ ایران -و حتی سایر ابرقدرتهای در حال ظهور همچون چین- در منطقه محقق میشد تا بتواند بر پرونده چین به عنوان اولویت نخست سیاست خارجه خود تمرکز کند. در این نکته هم دولت بایدن و هم دولت ترامپ همنظر بودهاند. بایدن و ترامپ با وجود داشتن تفاوتهای قابلتوجهی درباره مواجه با چین، اتفاقنظر دارند که این قدرت نوظهور، مسئله نخست آمریکاست و باید در این رقابت هژمونیک پیروز شد. هر دو دولت نیز فرایند صلح ابراهیم را پیگیری کردند که در راستای تثبیت نظم عربی-اسرائیلی-آمریکایی در منطقه بود.
جنگ کنونی در منطقه را باید در چارچوب تلاش آمریکا جهت شکلدهی تنظیمات منطقهای مطابق نظم مدنظر خود دید. درست است که ترامپ در حال تغییر اطرافیان و اعضای پیشین کابینه خود -که شامل نئوکانها و اونجلیکالهایی همچون پمپئو، هیلی، بولتون و پنس میشدند- و جایگزین کردن آنها با ترامپیستها و جمهوریخواهان جدیدی است که به طور جدی به مسئله چین اهمیت میدهند؛ اما نباید تلاش دولتهای نخست ترامپ و بایدن برای شکلدهی به این نظم امنیتی جدید و ایجاد آلترناتیوی برای حضور آینده چین در منطقه فراموش شود. به نظر میرسد دولت دوم ترامپ نیز در همین راستا تلاش کند که نظم منطقهای جدیدی را ایجاد کند.
حمایت از اسرائیل برای تحقق اهداف آمریکا در منطقه با این نکته نیز همراه است که گزینههای اصلی تیم سیاست خارجه ترامپ نه تنها خواستار تداوم حمایت تماموکمال از اسرائیل هستند، بلکه کسانی همچون مایک والتز به عنوان گزینه وزارت دفاع بعضاً اظهار داشتهاند که باید دست اسرائیل را برای تمرکز بر روی ایران باز گذاشت. از آنجا هم که ترامپیستها رویکرد بسیار تندی در قبال ایران و محور مقاومت دارند، تصور بعیدی است که در زدوخوردهای خارج از کنترل میان ایران و اسرائیل، دولت ترامپ به اسرائیل فشار بیاورد که جنگ را خاتمه بخشد. از مسئله لابی اسرائیل که نفوذی فراحزبی دارد نیز نمیتوان به سادگی گذشت. نه تنها کمپین ترامپ حمایتهای کلانی از یهودیان حامی اسرائیل دریافت کرده است (همچون کمک ۱۰۰ میلیون دلاری مریام ادلسون)؛ بلکه گزینههای کنونی کابینه ترامپ همچون سناتور مارک روبیو نیز مشمول حمایتهای مالی لابی اسرائیل شدهاند.
دولت ترامپ به احتمال بالا به حمایت خود از اسرائیل ادامه خواهد داد و در صورتی هم که بخواهد وارد مذاکرات اتشبس بشود، با همان روشی که دولت بایدن در پیش گرفته بود (مذاکره با هدف دستیابی به پیروزیهای راهبردی در مقابل حماس و حزبالله) پیگیری خواهد کرد. تنها چیزی که میتواند نقطه پایانی بر این روند باشد، ناتوانی اسرائیل در رسیدن به اهداف خود در میدان نبرد خواهد بود. این رژیم تاکنون به پیروزیهای تاکتیکی در مقابل حماس و حزبالله دست یافته است. با این حال مشخص نیست تا کجا توان و اراده برای ادامه جنگ را خواهد داشت. در صورتی که اسرائیل ناچار به پذیرش آتشبس با شروط حزبالله و حماس شود، آمریکا نیز ناچار به عقبنشینی خواهد بود.
0 دیدگاه