سقوط بشار اسد و قدرتگیری اسلامگرایان در کنار ضرباتی که بر جنبش حماس و حزبالله واردشده، بخشی از بازدارندگی منطقهای ایران را با آسیب جدی همراه کرده است، بازیگران رقیب و دشمن این وضعیت را به مثابه تغییر توازن قدرت در سطح منطقهای فهم خواهند کرد و درصدد برخواهند آمد که به سمت پرکردن خلأ قدرت اقدام کنند.
در نظم مبتنی بر موازنه قدرت که برای مدتها بر ترتیبات سیاسی و امنیتی خاورمیانه حکمفرما بوده است، هرگونه تحول به شکل افزایش یا کاهش قدرت میان بازیگران رقیب و دشمن در مجموعه امنیتی غرب آسیا دربردارنده تغییرات قابلتوجه هم در ادراک و هم در واقعیت میدانی است.
در این میان عربستان سعودی و امارات عربی متحده دو بازیگر اصلی عربی هستند که تحولات جدید سوریه و لبنان را از منظر فرصتهای نوظهور تحلیل میکنند؛ عرصهای که میتواند ضمن خارج کردن رقیب دیرینه از چرخه کنشگری فعال، تهدیدات جدید و منبعث از تغییر آرایش قدرت را نیز مدیریت کرده و فراتر از این دو زمینه به سمت بازیگری فعال به شکل بسط الگوی مورد نظر خود حرکت کنند.
بر این مبنا میتوان بازیگری ابوظبی و ریاض را حول سه محور تبیین کرد:
۱. تثبیت خروج ایران از بازی
نفوذ منطقهای ایران و حضور در پایتختهای عربی با شکلدهی به محور مقاومت در طول دو دهه گذشته، محدودیتهای بازیگری را برای امارات و عربستان فراهم آورده بود. پروژه اسقاط بشار اسد و مشارکت فعالانه در اوایل بحران داخلی در سوریه بازتابی از این رقابت برای خارج کردن ایران از بازی بزرگ در خاورمیانه و قطع اتصالات آن با گروههای مقاومت در لبنان و فلسطین اشغالی بود. فرصت بوجود آمده پس از سقوط بشار اسد برای ابوظبی و ریاض در شرایط کنونی را میتوان برابر همان «بشقاب طلایی» دانست که ترکی الفیصل رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان درباره حمله آمریکا به عراق و قرار گرفتن این کشور در حوزه نفوذ ایران به کار گرفت. او گفته بود ایالات متحد آمریکا عراق را در یک بشقاب طلایی به ایران هدیه داد.
۲.مدیریت تهدیدات نوظهور
به موازات مدیریت رفتار سوریه پسااسد از حیث تحرک فعالیتهای ایران و گروههای همسو چه در داخل سوریه و چه در محیط پیرامونی آن، مقامات امارات و عربستان در تلاشند تا ضمن استفاده از خلا قدرت پیش آمده برای خارج کردن ایران از بازی، تهدیدات نوظهور منبعث از حضور اسلامگرایان سلفی و اخوانی، گروههای جهادی، داعش و وضعیت شکننده سیاسی و اقتصادی سوریه را هم مدیریت کرده و مانع از بازگشت مجدد سوریه به ورطه بحران داخلی گردند که میتواند مجدداً زمینه بازیابی نفوذ ایران را فراهم کند. حضور هیئتهای سیاسی بهویژه حضور وزیر خارجه عربستان در دمشق و دیدار با احمد الشرع بخشی از این دستور کار است. در موضوع لبنان نیز تعیین رئیسجمهور و نخستوزیر بهعنوان بخشی از تقسیمکار آمریکا و عربستان ناظر بر تثبیت روندهای در حال وقوع و مدیریت تهدیدات نوظهور است که بتواند پروسه سیاسی شکل گرفته را به سمت یک خروجی مطمئن و قابل محاسبه هدایت کند.
۳.بازیگری اقتصادی
سومین محور شکلدهنده به الگوی رفتاری امارات و عربستان منطق اقتصاد سیاسی است که بویژه با نسخههای اقتصادی پسانفت در دستور کار بازیگران شورای همکاری خلیج فارس با چشماندازهای ۲۰۳۰، ۲۰۳۵ و ۲۰۴۰ قرار گرفته است. برای چندین دهه، امارات متحده عربی رهبر بلامنازع اقتصادی منطقه بوده و سرمایهگذاران خارجی را جذب کرده است. بااینحال، اخیراً عربستان سعودی تلاشهای خود را برای رقابت با دبی و معرفی خود به عنوان رهبر جدید اقتصادی منطقه دوچندان کرده است. این رقابت میتواند ضمن تغییر اولویتهای این بازیگران برای منطقه، روندهای نوظهور در خاورمیانه را نیز با منطق اقتصاد و تجارت همراه سازد. البته این معادله میتواند روابط عربستان و امارات را نیز دستخوش رقابت و حتی تنش کند.
سعودیها مشتاق افزایش سهم خود از تجارت و سرمایهگذاری منطقهای و بینالمللی هستند و در موقعیتی قوی برای جذب استعدادها و مقرهای شرکتها قرار دارند. دورنمای سوریه و لبنان میتواند بخشی از این سرمایهگذاریها را به خود اختصاص دهد.
اهمیت عامل اقتصاد برای عربستان و امارات در مزیت نسبیای است که این دو بازیگر میتوانند در نسبت با رقبا به عرصه آورند و کارتهای چانهزنی خود را افزایش دهند. همچنین اقتصاد بهعنوان اهرم فشار سیاسی در شرایطی که حوزه شام با شکنندگی اقتصادی مواجه است، میتواند تبعیت سیاسی را نیز برای این دو کشور به همراه داشته باشد.
0 دیدگاه