اقدامات نظامی پیشدستانه تنها بر اساس موازنه قدرت و پیامدهای آن ممکن است، نه صرفاً اراده سیاسی.
اقدامات نظامی پیشدستانه تنها بر اساس موازنه قدرت و پیامدهای آن ممکن است، نه صرفاً اراده سیاسی. بحران ایران و اسرائیل نمونهای شاخص برای سنجش مرز میان توان و اراده است. اسرائیل باوجود تهدیدهای صریح، ازجمله اظهارات نتانیاهو درباره نابودی کامل برنامه هستهای ایران، بدون حمایت مستقیم آمریکا توان آغاز جنگی گسترده را ندارد. در مقابل، ایران با تکیهبر توان بازدارندگی و انعطافپذیری، هزینه حمله را برای دشمن بسیار بالا برده است. این نوشتار چهار محور برای تحلیل این ناتوانی ترسیم میکند.
معضل برتری اراده اسرائیلی بر توان نظامی واقعی
در ارزیابی احتمال حمله نظامی، توان واقعی اسرائیل برای نابودی برنامه هستهای ایران بهویژه تأسیسات نطنز و فردو محدود است. این تأسیسات بهگونهای طراحیشدهاند که در برابر بمبهای معمولی و سنگرشکن قدیمی مقاوم هستند. بمبهای سنگرشکن فعلی اسرائیل مانند GBU-28 قادر به نفوذ کافی برای نابودی اجزای حساس هستهای ایران نیستند و اسرائیل فاقد بمبافکنهایی است که قادر به حمل بمبهای 13 تنی GBU-57 باشند.
جنگندههای اسرائیل نیز تنها قادر به اجرای عملیات محدود با حجم کم مهمات هستند؛ بنابراین، هر حمله نظامی مستقل صرفا تأثیر تاکتیکی خواهد داشت و نمیتواند توان هستهای ایران را نابود کند. مضاف بر این که احتمالاً چنین حملهای موجب خروج ایران از معاهده منع گسترش سلاح هستهای خواهد شد و ایران را به سمت تولید بمب هستهای هدایت خواهد کرد.
معضل محدودیتهای جغرافیایی بر عملیات هوایی اسرائیل
اسرائیل در مواجهه با گزینه حمله هوایی به تأسیسات هستهای ایران با محدودیتهایی اساسی روبهروست که میتوان آنها را در قالب «معضل عمق راهبردی» توصیف کرد. برخلاف درگیریهای گذشته اسرائیل با همسایگان نزدیک، حمله به ایران نیازمند عملیات فرامنطقهای در فاصلهای بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر از پایگاههای اسرائیلی است. این مسئله نیاز به سوختگیری هوایی را حیاتی میسازد. از سوی دیگر اسرائیل از هواپیماهای قدیمی KC-707 استفاده میکند و تاکنون به هواپیماهای مدرن KC-46 پگاسوس آمریکایی مجهز نشده است. این محدودیت بهتنهایی اندازه عملیات را کاهش داده و برنامهریزان نظامی اسرائیل را وادار میسازد که میان میزان مهمات حملشده یا مدتزمان حضور بر فراز اهداف یکی را فدای بازگشت ایمن کنند.
از سوی دیگر، عبور از حریم هوایی کشورهایی مانند اردن، عراق یا عربستان سعودی، چه با موافقت و چه بدون آن، پرمخاطره است؛ زیرا میتواند به تنشهای منطقهای منجر شود یا حتی هواپیماهای اسرائیلی را در معرض هدفگیری قرار دهد.
ساختار شبکهای و غیرمتمرکز برنامه هستهای ایران
برنامه هستهای ایران بهگونهای طراحیشده که ساختاری غیر متمرکز و شبکهای داشته باشد، بهطوریکه نابودی یک یا چند مرکز آن منجر به توقف کامل برنامه نشود. این ساختار توزیعشده، شامل دهها سایت غنیسازی، ساخت سانتریفیوژ، مراکز پژوهشی و رآکتورهایی مانند نطنز، فردو و اراک است. از اینرو، حملهای منفرد از سوی اسرائیل نمیتواند به موفقیت راهبردی دست یابد؛ زیرا نابودی کامل ظرفیتها و تحمیل هزینه و زمان زیاد برای بازسازی، ممکن نیست.
حتی در صورت دسترسی کامل به اطلاعات، حمله به این تعداد هدف، از نظر لجستیکی و عملیاتی، فراتر از توان اسرائیل است. افزون بر آن، راهبرد دوگانهسازی ایران که امکان تبدیل زیرساختهای غیرنظامی به نظامی را فراهم میکند، تمایز بین اهداف مشروع و غیرنظامی را دشوار کرده و ریسک پیامدهای سیاسی و انسانی را افزایش میدهد.
چرا اسرائیل نمیتواند انزوای عملیاتی را تاب بیاورد؟
هر عملیات نظامی موفق نیازمند سه رکن اصلی است: برتری عملیاتی، مشروعیت بینالمللی و حمایت استراتژیک چندبُعدی. فقدان هر یک از این رکنها معمولاً به شکست عملیات منجر میشود یا موفقیت تاکتیکی را به شکست استراتژیک بدل میسازد. اگر اسرائیل بهتنهایی به ایران حمله کند، در رکن سوم با مشکل جدی روبهرو خواهد شد. شکاف سیاسی جهانی نسبت به ایران و کاهش مشروعیت اسرائیل در سطح بینالمللی، بهویژه در بین ایالاتمتحده و اروپا میشود.
در سطح عملیاتی نیز اسرائیل برای حمله موفق نیاز به مشارکت حیاتی آمریکا دارد، از جمله حملات سایبری، استفاده از بمبافکنهای راهبردی، سوخترسانی هوایی و پشتیبانی اطلاعاتی ماهوارهای. در نتیجه، عملیات اسرائیل تنها با حمایت استراتژیک از سوی آمریکا میتواند به نتیجه مطلوب برسد.
منبع: أمد للدراسات السياسية- لندن
🔄در همین راستا میتوانید مطالب زیر را از اندیشکده اتهران بخوانید:
▫️ضربه نظامی به ایران چه معنایی برای خاورمیانه دارد؟
▫️معمای بازدارندگی ایران؛ صبر راهبردی یا تلافی سخت
0 دیدگاه