الگوی جدید بازسازی، صرفاً به دنبال کمک به سوریه نیست؛ بلکه به دنبال حذف ارزشمندترین دارایی ژئوپلیتیکی روسیه در خاورمیانه است.
توافقهای اخیر عربستان با شرکت نفت سوریه برای کمک به احیا و توسعه میادین نفت و گاز این کشور یک اقدام خیرخواهانه از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس نیست؛ بلکه گامی تازه در اجرای یک راهبرد مرحلهبندیشده برای دوران پس از اسد است که در واشنگتن و لندن تدوین شده است. کنار رفتن بشار اسد در دسامبر گذشته به همان اندازه که ناشی از موقعیت ژئوپلیتیکی سوریه و دسترسی آن به مدیترانه بود، از تمایل دولت جدید آمریکا برای نمایش آمادگی خود در برکناری حکومتهای ریشهدار غیرهمسو نشات میگرفت. اکنون، برنامهریزان غربی مصمم هستند تا خلأ ایجاد شده را با اشغالی پرهزینه مانند عراق پر نکنند و در عوض، یک الگوی بازسازی جدید را برگزیدهاند که در ظاهر توسط دولتهای قدرتمند عربی و در پشت صحنه توسط شرکتهای غربی هدایت میشود.
پیشگامی زودهنگام امارات متحده عربی در احیای بخش گاز سوریه نخستین نمود این راهبرد بود و اکنون ورود ریاض به همان دو بخش گاز و نفت دومین نمود آن است. این روند با تلاش گستردهتر واشنگتن برای اهرمسازی از نفوذ منطقهای و احیای معماری منتهی به عادیسازی روابط عربی-اسرائیلی، مشابه دوره نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ، همراستا به نظر میرسد.
باید توجه داشت که توافقات اخیر عربستان و سوریه از جنس بیانیههای نمادین و توخالی نیستند؛ بلکه به صورت عملیاتی، جزئی تدوین شدهاند. در این توافقات چهار شرکت اصلی تحت نظارت وزارت انرژی عربستان نقش تعیینکننده دارند. ARGAS مسئول اجرای مطالعات لرزهنگاری دوبعدی و سهبعدی در میادین است. Arabian Drilling ارتقای دکلها، اجرای عملیات حفاری، تعمیر چاهها و آموزش نیروی انسانی را عهدهدار است. TAQA طراحی برنامه جامع تعمیر و نگهداری میادین را بر عهده گرفته است و در مرحله نخست ADES Holding مجری افزایش تولید در پنج میدان گازی خواهد بود.
این ابتکارات با محوریت کشورهای حاشیه خلیج فارس در واقع پوشش تلاشهای غربی مشابهاند؛ در ماه ژوئیه اعلام شد که شرکتهای آمریکایی Baker Hughes، Hunt Energy و Argent LNG در حال انجام یک مطالعه گسترده برای بازسازی بخشهای نفت، گاز و برق سوریه هستند که در مرحله نخست بر مناطق غرب فرات متمرکز است و با بهبود شرایط به شرق نیز تسری مییابد.
با وجود 14 سال جنگ داخلی، ظرفیت قابلتوجهی در بخش نفت و گاز سوریه وجود دارد. پیش از آغاز جنگ، سوریه حدود 316 میلیارد فوت مکعب در روز گاز طبیعی تولید میکرد و حدود 8.5 تریلیون فوت مکعب ذخایر اثباتشده داشت. صادرات نفت و گاز در آن مقطع، یکچهارم درآمد دولت را فراهم میکرد. شرکت روسی Stroytransgaz از سال 2009 توسعه ناحیه گازی جنوب–مرکز را آغاز کرده بود و تا 2011 تولید گاز سوریه تا 40 درصد افزایش پیدا کرد. پس از مداخله نظامی گسترده روسیه، مسکو و دمشق در قالب برنامه همکاری 2015 برای بازسازی بخشی از زیرساخت انرژی روسیه توافق کردند.
در بخش نفت نیز وضعیت مشابه قابل مشاهده است. پیش از جنگ، سوریه حدود 400 هزار بشکه در روز تولید از ذخایر 2.5 میلیارد بشکهای خود برداشت میکرد. اروپا تا سال 2011 سالانه بیش از 3 میلیارد دلار نفت از سوریه وارد میکرد و شرکتهای بینالمللی متعددی از جمله Shell، Total، CNPC، ONGC و Tatneft در این کشور فعال بودند. در توافق 2015 با روسیه، بازسازی پالایشگاههای حمص و بانیاس با هدف رساندن ظرفیت به 360 هزار بشکه در سه فاز طراحی شد.
همانگونه که تحولات پس از 2011 نشان داد، سوریه برای روسیه صرفاً یک متحد خاورمیانهای نبود، بلکه محور کل راهبرد منطقهای مسکو محسوب میشد. پایگاه دریایی طرطوس و پایگاه هوایی حمیمیم به روسیه دسترسی دائمی به آبهای گرم مدیترانه و اهرمی سختافزاری در مجاورت جبهه جنوبی اروپا میداد؛ مضاف بر این، روسیه و ایران در حال نهاییسازی طرح «کریدور زمینی» از تهران تا سواحل مدیترانه در سوریه بودند.
واشنگتن و لندن نمیتوانستند سوریه را به مثابه اهرمی روسی، با زیرساخت انرژی بازسازیشده و پایگاههای نظامی دائمی دشمن تحمل کنند. الگوی جدید بازسازی، صرفاً به دنبال کمک به سوریه نیست؛ بلکه به دنبال حذف ارزشمندترین دارایی ژئوپلیتیکی روسیه در خاورمیانه است. در این چارچوب، امارات و عربستان مشروعیت منطقهای را تأمین میکنند، شرکتهای غربی ستون فنی و عملیاتی را میسازند و واشنگتن طراحی کلان راهبردی را هدایت میکند؛ مدلی که نفوذ غرب را در سوریه بازمیگرداند و مسیر عادیسازی گستردهتر منطقهای با اسرائیل را دوباره هموار میکند.
0 دیدگاه