در حال حاضر در میان اکثریت قریب به اتفاق سیاست مداران آمریکایی، چه درون بدنه دولت حاضر و چه خارج از آن، این باور شکل گرفته است که ایران در موضع ضعف قرار گرفته دارد و با فشار آوردن، میتوان تقریباً تمامی خواستههای ایالات متحده را در خصوص برنامه هستهای، نظامی و منطقهای و ... به آن تحمیل کرد.
پس از خروج دولت دونالد ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸، تحولات متعددی در زمینه برنامه هستهای ایران رخ داد که تأثیرات گستردهای بر روابط بینالمللی و منطقهای داشت. خروج یکجانبه آمریکا باعث شد که ایران به تدریج تعهدات خود را در چارچوب برجام کاهش و برنامه غنیسازی اورانیوم را گسترش دهد. افزایش تعداد سانتریفیوژها، واردکردن سانتریفیوژهای پیشرفتهتر به خط تولید، افزایش سطح غنیسازی 20% و 60% و میزان ذخایر بیش از میزان مشخصشده در برجام، از جمله اقدامات ایران بود؛ اما باید به خاطر داشت که این اقدامات فقط واکنشی از سوی ایران نسبت به فشار حداکثری دولت ایالات متحده و تلاش برای عدم انتفاع اقتصادی ایران در قبال تعهدات خود بوده است؛ چراکه تا پیش از خروج آمریکا از برجام، ایران به اعتراف آژانس بینالمللی انرژی اتمی و نهادهای اطلاعاتی اروپایی و آمریکایی، هیچگونه تخلفی از مفاد برجام نداشت. حتی با وجود آنکه در دولت باراک اوباما هم کارشکنیهای مختلفی علیه اقتصاد ایران صورت میپذیرفت، باز هم ایران تا ماهها پس از خروج ایالات متحده از برجام، به تعهدات خود ذیل برجام پایبند بود.
در سالهای اخیر، مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا در شهر مسقط، عمان، با هدف کاهش تنشها و رفع تحریمها برگزار شده است. ایران چه در دولت بایدن و چه در دولت ترامپ تأکید کرده است که فعالیتهای هستهایاش صرفاً اهداف صلحآمیز دارد؛ حاضر به توقف برنامه غنیسازی اورانیوم نیست و آمادگی کامل برای برگشتن به برجام را دارد؛ اما دولت جدید آمریکا خواهان محدودسازی هر چه بیشتر ظرفیت هستهای ایران و حتی تعطیلی کامل برنامه هستهای است. موضوعی که به نظر میرسد، دستیابی به توافق را بسیار دشوار کند.
دولت ترامپ و مذاکرات 2025
در دور جدید مذاکرات بین ایران و ایالات متحده بر سر موضوع هستهای ایران، یکی از موضوعاتی که باید مدنظر داشت، نوع نگاه دولت ترامپ به این مذاکرات است. در حال حاضر دو گروه با دو رویکرد متفاوت در خصوص مسئله هستهای ایران در دولت آمریکا وجود دارد. اگر بخواهیم دستهبندی کلی داشته باشیم، از این گروهها به این صورت میتوان نام برد:
گروه حامیان مذاکره: این گروه از گفتگو و سازش برای دستیابی به توافق هستهای حمایت میکند. آنها معتقدند که دیپلماسی میتواند از تشدید تنشها جلوگیری کرده و ثبات منطقه را تضمین کند. آنها در جلسهای که پس از روز اول مذاکرات میان ایران و آمریکا، در کاخ سفید برگزار شد، معتقد بودند که باید با دادن امتیازهای حداقلی، ایران را سر میز مذاکره نگه داشت و توافقی را شکل داد تا از جنگ جلوگیری شود. اعضای کلیدی این گروه در کابینه عبارتاند از:
گروه اقدام حداکثری: این گروه از رویکرد سختگیرانه، از جمله گزینههای نظامی، حمایت میکند. آنها بر فشار حداکثری برای از بین بردن تواناییهای هستهای ایران تأکید دارند. این گروه که نزدیکی بیشتری به لابیهای صهیونیسم در ایالات متحده دارد، معتقد است اصل مذاکره به معنای تبادل امتیاز بین طرفین بیمعنی است و ایران باید بپذیرد تمام برنامه هستهای خود را تعطیل کند، اورانیوم با خلوص 60% و 20% از ایران خارج شود، برنامه موشکی آن تحت نظارت قرار گیرد و حمایت از گروههای مقاومت به طور کامل قطع شود. در غیر این صورت باید با ابزار نظامی، برنامه هستهای و توانایی موشکی آن را از بین برد و در آن صورت، اقتصاد ایران چنان آسیب خواهد دید که امکان حمایت از گروههای مقاومتی را که در حال حاضر هم تضعیف شدهاند نخواهد داشت. اصطلاح «الگوی لیبی برای برنامه هستهای ایران» نیز اصطلاحی است که توسط افراد حامی این تفکر و اتاقهای فکر حامی آن مانند FDD هم در رسانهها و هم در گزارشات اندیشکدهای، مورد استفاده قرار میگیرد. اعضای کلیدی این گروه عبارتاند از:
این دو رویکرد، تفاوت اصلی بین این دو گروه است، اما نکات دیگری نیز در این دستهبندی وجود دارد. باید توجه داشت که حتی گروه اول نیز که قائل به رویکرد دیپلماتیک در قبال ایران هستند، در نهایت و در صورت عدم دستیابی به توافق، گزینه نظامی را گزینه مطلوب میدانند و این بدین معنا است که در هر صورت گزینه نظامی مدنظر گروه دوم، گزینهای است که مدنظر اکثر دولتمردان آمریکایی قرار دارد، با این تفاوت که گروهی فرصت اندکی به دیپلماسی میدهند و گروه دیگری آن را بیفایده دانسته و شرایط ژئوپلیتیک منطقه را برای اقدام نظامی علیه ایران، فراهم میدانند.
اما باید در نظر داشت که پس از حمله نظامی ایالات متحده به یمن و تست بمبهای سنگرشکن آمریکایی و هواپیماهای بمبافکن در این کشور و علیه تأسیسات نظامی و شهری و تست های عملیاتیای که صورت گرفته است، طبق گمانهزنیهای آمریکاییها، احتمال حمله نظامی به ایران، کاهش شدیدی یافته است؛ زیرا با توجه به استفاده از توانمندی حداکثری نظامی در قبال تأسیسات زیرزمینی یمن و ناممکنبودن انهدام آنها، تأثیرگذاری این تسلیحات بر تأسیسات ایران که از عمق و پیچیدگی بیشتری برخوردار است به شدت کمتر خواهد بود. در مقابل ایران نیز امکان عکسالعمل شدیدتری نسبت به یمنیها داشته و همچنین وسعت سرزمینی و پراکندگی تأسیسات نظامی و هستهای ایران، امکان آسیب رساندن به آنها را کاهش میدهد. این حملات احتمالی، با وجود آنکه خساراتی به ایران وارد خواهد کرد، اما برنامه هستهای آن را از بین نخواهد برد و تأثیر زیادی بر توانایی موشکی ایران نخواهد داشت. همچنین آمریکاییها به این جمعبندی رسیدهاند که عکسالعمل ایران میتواند منجر به آسیب جدی به تأسیسات و نیروهای این کشور در منطقه شود و حتی زیرساختهای کشورهای دیگر منطقه را نیز مورد هدف قرار دهد که طبیعتاً امنیت و اقتصاد منطقه و امنیت انرژی دنیا را با چالشهایی مواجه خواهد کرد. این چیزی نیست که آمریکاییها آمادگی پرداخت هزینهاش را داشته باشند.
علاوه بر این، باید به موضوع سیگنالگیت نیز توجه کرد. هر چند درز تصاویر گفتوگوهای مقامات آمریکایی عواقب خاصی در فضای سیاسی و رسانه ای این کشور نداشت؛ اما تأییدی بر دستهبندی مذکور بود و منجر به کاهش نسبی قدرت و تأثیرگذاری گروه دوم گردید، گروهی که به دنبال اقدام نظامی در قبال ایران هستند.
آنچه در پیش روست
در حال حاضر در میان اکثریت قریب به اتفاق سیاست مداران آمریکایی، چه درون بدنه دولت حاضر و چه خارج از آن، این باور شکل گرفته است که ایران در موضع ضعف قرار گرفته دارد و با فشار آوردن، میتوان تقریباً تمامی خواستههای ایالات متحده را در خصوص برنامه هستهای، نظامی و منطقهای و ... به آن تحمیل کرد. سخنان جان کری، وزیر امور خارجه اسبق ایالات متحده و مسئول تیم مذاکرهکننده آمریکایی در برجام تأییدی بر چنین نگاهی است. آمریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که ایران، نه تنها برای رفع تحریم مذاکره نمیکنند، بلکه مذاکره آنها برای رفع خطر حمله است، حملهای که شاید تا چند ماه گذشته و پیش از حمله به یمن، محتمل بود؛ اما طبق نکاتی که پیشتر گفته شد، احتمال آن در حال حاضر به شدت کاهش یافته است. لذا تیم مذاکرهکننده ایرانی باید از فرصت مذاکرات، جهت اصلاح اشتباه محاسباتی آمریکا و رژیم صهیونیستی استفاده کند. اگر مذاکرات به جای کاهش توانمندی برنامه هستهای در قبال دفع خطر حمله و تحریم، بر موضوع سرمایهگذاری آمریکا در ایران که طبق گفته مسئولین دولتی با شروطی مورد تأیید رهبر انقلاب نیز هست، متمرکز گردد، هم میتواند احتمال اندک حمله نظامی آمریکا به ایران را رفع کند و منجر به کاهش و حذف بخش عمدهای از تحریمها گردد؛ و همچنین امکان سرمایهگذاری دیگر کشورها را در ایران فراهم کند.
مالکوم ترنبول که همزمان با دور اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ نخستوزیر استرالیا بوده است، در مقالهای در سال 2024 در فارن افرز در خصوص سابقه مذاکرات خود و ترامپ مینویسد: «مانند اکثر زورگوها، او دیگران را زمانی که بتواند به پذیرش خواستههای خود وادار میکند، اما وقتی نمیتواند، سعی میکند معاملهای انجام دهد؛ اما برای رسیدن به مرحله معامله، همتایان ترامپ باید ابتدا در برابر زورگویی ایستادگی کنند.» ترنبول معتقد است تزلزل در قبال ترامپ و نشان ندادن قدرت، میتواند منجر به زورگویی بیشتر وی شود. مذاکره بر سر سرمایهگذاری در ایران که خواستهای بالاتر از تحریم و حمله است، حتی اگر به نتیجه مشخصی نیانجامد، علاوه بر این که نشان دهنده اعتماد جمهوری اسلامی ایران به قدرت خود است، منجر به اصلاح اشتباه محاسباتی دولت ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و کاهش فشارها بر ایران خواهد شد و نشان میدهد که ایران به استحکام جایگاه و امنیت ملی خود اطمینان کامل دارد و به فکر توسعه اقتصادی و سیاسی است و به جای مذاکره بر سر امنیت ملی، در سطحی بالاتر برای توسعه منافع ملی مذاکره میکند.
0 دیدگاه