اقدامات اروپا بیش از آنکه نشان از شکاف در میان اعضای ناتو باشد، نشانه‌ی ضعف توانمندی نظامی اروپا است. ضعفی که جنگ اوکراین آن را برجسته کرد و کشورهای اروپایی را واداشت تا با توسعه ظرفیت‌های جداگانه، توانمندی خود را افزایش دهند.


بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در سال ۲۰۲۵، همراه با انتقادات تند و تیز او از ناتو و متهم کردن متحدان اروپایی به عدم پرداخت سهم عادلانه هزینه‌های دفاعی و تهدید به خروج آمریکا از این پیمان بود. این موضع‌گیری‌ها موجی از نگرانی و اضطراب را در میان کشورهای اروپایی در مورد سیاست‌های مهم‌ترین عضو ناتو – ایالات متحده- برانگیخت. لفاظی‌های ترامپ و البته نادیده گرفتن منافع و خواسته‌های اروپا در ساز و کارهای پیشنهادی او برای پایان جنگ اوکراین، منجر به واکنش اروپا و عزم این این کشورها برای تامین منافع خود بر اساس همکاری‌های چند جانبه درون قاره‌ای گشته است. امری که این سوال را ایجاد می‌کند که آیا برنامه‌های اروپا برای ایجاد ائتلاف و تقویت نظامی خود، به معنای ناکارآمدی ناتو و شکاف در این ائتلاف است یا خیر. برای پاسخ به این سوال باید برنامه‌ها و ابتکارات اروپایی را بررسی کرد.

 

ابتکارات سیاسی اروپا؛ وایمار پلاس

با تسریع تصرفات روسیه در اوکراین و زمزمه‌های مذاکرات میان پوتین و ترامپ برای خاتمه جنگ، اروپا سعی در تامین منافع خود داشته است. مهم‌ترین خواسته‌ی آنان حضور نیروهای ناتو در اوکراین به عنوان تضمین آتش‌بس و عدم الحاق سرزمین‌های این کشور به روسیه است. خواسته‌هایی که جایی در برنامه‌های ترامپ ندارد. به دنبال این نگرانی‌ها، کشورهای اروپایی اعم از فرانسه، آلمان، لهستان، انگلستان، اسپانیا، ایتالیا و به علاوه کمیسیون اتحادیه اروپا در قالب برنامه وایمارپلاس گردهم آمدند تا درباره آینده اوکراین به گفت و گو و تصمیم برسند. این رویداد که اولین بار در می 2025 در لندن برگزار شد، در فوریه با حضور دبیر کل ناتو و وزیر خارجه اوکراین در رم تکرار شد تا اهدافی مانند تضمین حمایت از اوکراین، تقویت امنیت قاره و افزایش هزینه‌های دفاعی و توان صنعت نظامی مورد بحث قرار گیرد.

 

ابتکارات نظامی

1.طرح السا

ابتکارات نظامی اروپا را باید در ذیل تحولات سیاسی دانست. پس از نشست‌های وایمارپلاس، طرح السا (ELSA) به عنوان جدیدترین برنامه اروپا معرفی شد. این طرح ابتکاری مشترک میان شش کشور اروپایی شامل بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، لهستان و سوئد است که با هدف تقویت ظرفیت دفاعی و صنعتی اروپا برای تولید پایدار مهمات و تجهیزات نظامی شکل گرفته است. این طرح تمرکز خود را بر افزایش توان تولید تسلیحات دور برد من جمله موشک‌های بالستیک و کروز زمین‌پایه قرار داده تا اتکای صرف اروپا بر جنگنده‌ها را کاهش دهد و ظرفیت تهاجمی اروپا در یک جنگ فرسایشی را بالا ببرد.

اهمیت طرح ELSA  در این است که برای نخستین‌بار چند کشور عضو اتحادیه اروپا به‌صورت هماهنگ و ساختارمند به ایجاد زنجیره تأمین مهمات با ظرفیت بالا می‌پردازند، چیزی که نه‌تنها قدرت بازدارندگی اروپا را به‌طور مستقیم تقویت می‌کند بلکه قدمی مهم در مسیر دستیابی به خودمختاری استراتژیک، کاهش وابستگی به تولیدات خارج از قاره، و افزایش تاب‌آوری صنعتی دفاعی اتحادیه به شمار می‌رود. اهمیت دیگر این طرح در این است که نشان می‌دهد اروپا سناریوی یک جنگ فرسایشی با روسیه را در نظر دارند و برای آن آماده میشوند. سناریویی که در آن تولید مداوم و پایدار و البته به صرفه‌ی تسلیحات تهاجمی اهمیت فزاینده‌ای دارد.

  1. قطب‌نمای استراتژیک

اگرچه ترامپ عزم اروپا را تشدید کرده، اما ابتکارات اروپا از 2022 آغاز شده است. در مارس آن سال، اتحادیه اروپا سند «قطب‌نمای استراتژیک» را تصویب کرد؛ سندی راهبردی که مسیر امنیت و دفاع اتحادیه را تا سال 2030 مشخص می‌کند. این سند اهدافی چون ایجاد انسجام راهبردی میان کشورهای عضو، تقویت بازدارندگی در برابر تهدیدات روسیه، و ارتقای ظرفیت‌های دفاعی مستقل از ناتو را دنبال می‌کند. مهم‌ترین بخش این سند مسئله سرمایه‌گذاری کشورهای اروپایی است که بر توسعه ظرفیت‌های تسلیحاتی مشترک و تقویت صنعت نظامی اروپا تاکید می‌کند.

  1. برنامه اقدام تحرک نظامی

همچنین این اتحادیه برای پاسخ‌گویی سریع به تهدیدات نظامی، «برنامه اقدام تحرک نظامی» را تا 2026 تصویب کرد. این برنامه بر رفع موانع حمل‌ونقل نیرو و تجهیزات درون اروپا تمرکز دارد. تسهیل تحرک نظامی یکی از مهم‌ترین عناصر افزایش استقلال عملیاتی اروپا است، زیرا توان واکنش سریع بدون اتکا به شبکه‌های لجستیکی آمریکا را تقویت می‌کند و نیاز اروپا به آمریکا را می‌کاهد.

  1. سپر هوایی اروپا و نیروی واکنش سریع

در اکتبر 2022، آلمان برنامه «سپر هوایی اروپا» را مطرح کرد؛ ابتکاری با حضور 15 کشور اروپایی به دنبال ایجاد شبکه یکپارچه دفاع هوایی، خرید مشترک سامانه‌های راداری و موشکی، و بازدارندگی مؤثر در برابر تهدیدات موشکی و هوایی روسیه طراحی شده است. افزون بر این، تصمیم گرفته شد یک «نیروی واکنش سریع» با ظرفیت اعزام تا 5000 نیرو تشکیل شود. این نیرو قرار است امکان مداخله اتحادیه اروپا در بحران‌ها بدون وابستگی مستقیم به ناتو را افزایش دهد. تمامی این ابتکارات نشان می‌دهد اروپا در حال تلاش برای تقویت قدرت نظامی خود و امکان واکنش بدون حمایت تمام‌عیار آمریکا است. چرا که جنگ اوکراین نه تنها ضعف‌های نظامی اروپا را برجسته کرد بلکه ثابت کرد ادراک تهدید و سطح واکنش به آن، در میان اعضای ناتو یکسان نیست.

 

جمع‌بندی

در مجموع باید گفت که جنگ اوکراین دو روند در ظاهر متناقض را هم‌زمان در ناتو به‌وجود آورده است: از یک طرف باعث شد اعضای ناتو به لحاظ سیاسی در برابر روسیه بیش از هر زمان دیگری یکپارچه‌تر باشند و اهمیت دفاع جمعی در غالب ناتو روشن شود اما از سوی دیگر اروپا را متوجه این واقعیت کرد که برای دفاع از خود نمی‌تواند کاملاً به آمریکا تکیه کند، چرا که هم ادراک تهدید میان اروپا و آمریکا می‌تواند متفاوت باشد و هم فوریت و نحوه مقابله با آن. به همین خاطر اروپایی‌ها پیش از پیش به تقویت ظرفیت‌های نظامی خود با ابتکارهایی مانند «قطب‌نمای استراتژیک، «سپر هوایی اروپا» و طرح «السا» و هماهنگی‌‌های سیاسی در غالب وایمارپلاس پرداختند.

با این حال اقدامات اروپا بیش از آنکه نشان از شکاف در میان اعضای ناتو باشد، نشانه‌ی ضعف توانمندی نظامی اروپا است. ضعفی که جنگ اوکراین آن را برجسته کرد و کشورهای اروپایی را واداشت تا با توسعه ظرفیت‌های جداگانه، توانمندی خود را افزایش دهند. توانمندی که خود می‌تواند در غالب ناتو به کار گرفته شود و به همان خواسته‌ی ترامپ در مورد افزایش بودجه‌های نظامی و نقش اروپا در ناتو بیانجامد. در ضمن باید گفت که این کشورها به دلیل عقب‌ماندگی در تولید تسلیحات و وابستگی به حمایت نظامی ایالات متحده، حداقل حالا‌ حالاها نمی‌توانند از استقلال استراتژیک، به معنای واقعی صحبت کنند. به همین دلیل این ابتکارات اگر چه ریشه در اختلافات و نگرانی‌های متفاوت دوسوی آتلانتیک دارد، نباید آن را شکاف در ناتو نامید و انتظار کاهش اهمیت و عاملیت این ائتلاف را حداقل در آینده‌ی نزدیک داشت.


میلاد رضائی


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه