از نظر تاریخی، موقعیت بالادستی افغانستان همواره یکی از ثوابت سیاست منطقهای بوده است. پیشتر، در تهران نگرانیهایی درباره گسترش کنترل افغانستان بر جریانهای هلمند مطرح شده بود. اما تفاوت امروز در نیت است: طالبان کنترل بالادست را نه یک هدف توسعهای، بلکه ابزاری برای اعمال نفوذ سیاسی تلقی میکند.
افغانستان را معمولاً کشوری محصور در خشکی توصیف میکنند، اما از منظر هیدرولوژیک، این کشور در بالادست دو کشور مهم قرار دارد. رودخانههای افغانستان به سمت پاکستان در شرق و ایران در غرب جریان مییابند و حوضههای «کنر–کابل–ایندوس» و «هلمند–هامون» را تغذیه میکنند. جغرافیا، افغانستان را به دروازهبان آب بدل کرده است. شکلی از اهرم فشار که طالبان امروز آن را روشنتر از هر دولت پیشین درک میکند. اگرچه طالبان فاقد بهرسمیتشناسی بینالمللی و اقتصاد کارآمد است، اما سرچشمههایی را کنترل میکند که دو همسایه قدرتمندتر آن قادر به جایگزینیشان نیستند.
در سال ۲۰۲۵، مقامهای طالبان اعلام کردند که قصد دارند سدهای جدیدی بر رودخانه کنر بسازند؛ رودخانهای که سرچشمه آن در هندوکش پاکستان با نام «چترال» قرار دارد، سپس وارد افغانستان میشود و دوباره به پاکستان بازمیگردد تا به رود ایندوس بپیوندد. چشمانداز فنی پروژه نامشخص است، منابع مالی افغانستان محدود است، و تعداد اندکی از پیمانکاران خارجی حاضر خواهند بود تحت نظارت طالبان کار کنند؛ اما پیام سیاسی این طرح مهمتر از ابعاد مهندسی آن است.
چالشها با پاکستان
اسلامآباد بهخوبی میداند که ذخیرهسازی حتی اندکی آب در بالادست میتواند بر آبیاری و تولید برقآبی در ایالت خیبرپختونخوا و همچنین ذخیرهگاههای پاییندست، مانند ورسک و مومند، تأثیر بگذارد. میان پاکستان و افغانستان هیچ معاهدهای برای تنظیم استفاده از این رودهای مشترک وجود ندارد که کشورها را ملزم میکند جریانهای مشترک را منصفانه تقسیم کنند و از وارد کردن آسیب جدی به دیگران بپرهیزند. بنابراین هیچ چارچوب حقوقی الزامآور وجود ندارد. این خلأ، دست طالبان را برای اقدام باز میگذارد و پاکستان را با اندک گزینهای جز دیپلماسی مواجه میکند.
به این ترتیب، آب به فهرست بلند تنشهای میان دو کشور افزوده میشود: درگیریهای مرزی، اخراج پناهجویان و پناه دادن به شورشیان. قدرت افغانستان بیش از آنکه در ساختوساز سد نهفته باشد، در تهدید به ساختن آن است. هر طرح پیشنهادی به ابزاری برای اعمال فشار تبدیل میشود و رودخانه کنر را به امتداد ژئوپلیتیکی مناقشه خط دیورند بدل میکند.
برای پاکستان، چالش ماهیتی و ساختاری است. بخش زیادی از کشاورزی آبی در شمالغرب این کشور به جریان ورودی از شاخههای رودخانهای افغانستان وابسته است. کاهش دبی رودخانههای کنر یا کابل میتواند بهرهوری کشاورزی را در پیشاور و چارسدّه کاهش دهد؛ درحالی که پروژههای برقآبی ورسک و مومند پیشاپیش به دلیل رسوبگذاری و نوسانهای فصلی زیر ظرفیت عمل میکنند. در سطح سیاسی، کمبود آب خطر تشدید تنشها در خیبرپختونخوا را به همراه دارد؛ استانی که همچنان مرکز احزاب مخالف و کانون فعالیتهای شورشی است. از این منظر، مدیریت آب افغانستان پیامدهایی سیاسی برای پاکستان دارد که از حوزه حوضه ایندوس بسیار فراتر میرود.
بحران آبی در افغانستان
با این حال، کنترل افغانستان بر سرچشمهها آن را از آسیبپذیریهای مشابه معاف نمیکند. این کشور هماکنون با پیامدهای کامل تغییرات اقلیمی روبهرو است. متوسط دما در افغانستان از دهه ۱۹۵۰ تاکنون نزدیک به ۱.۸ درجه سانتیگراد افزایش یافته و بارشها در برخی حوضهها تا ۴۰ درصد کاهش یافته است. یخچالهای هندوکش در حال عقبنشینیاند، الگوهای بارش بیثباتتر شده و بخش قابل توجهی از آبهای سطحی پیش از رسیدن به مناطق پاییندست تبخیر میشود.
با وجود دو دهه کمکهای بینالمللی پس از حمله ۲۰۰۱، کشور نتوانست زیرساخت دادههای آب خود را بازسازی یا سامانههای آبیاری را نوسازی کند. صدها ایستگاه اندازهگیری که در جنگهای گذشته تخریب شده بود، هرگز احیا نشد و افغانستان را بدون سوابق هیدرولوژیک قابل اعتماد باقی گذاشت. فقدان پایش مستمر، برنامهریزی و دیپلماسی را به حدس و گمان تبدیل کرده است. الگوهای کشت نیز این مشکل را تشدید کردهاند: کشاورزان همچنان در مناطق نیمهخشک محصولاتی با نیاز آبی بالا مانند برنج، خربزه و خشخاش کشت میکنند. در دوران حکومت طالبان، این روندها ادامه یافته و امنیت آب افغانستان را فرسایش میدهد، حتی در حالی که نفوذ آن بر همسایگان افزایش مییابد.
رویارویی در غرب
در غرب، رویارویی دیگری در حال شکلگیری است؛ رویاروییای متفاوت اما به همان اندازه پیچیده. رود هلمند، بزرگترین رود افغانستان، از ارتفاعات مرکزی سرچشمه میگیرد و در تالابهای هامون در استان سیستان و بلوچستان ایران پایان مییابد. «معاهده آب هلمندِ ۱۹۷۳» برای ایران در «سالهای نرمال» ۲۲ مترمکعب در ثانیه حقابه تضمین میکند و اجازه میدهد در دورههای وفور آب، ۴ مترمکعب در ثانیه دیگر خریداری کند. این توافق فاقد سازوکار اجرایی است و به نظامهای پایش مشترک و تبادل داده متکی است که دهههاست کارایی خود را از دست دادهاند.
ایران افغانستان را متهم میکند که از طریق کنترل سدهای کجکی و کمالخان، جریان آب هلمند را محدود میکند. مقامهای افغان پاسخ میدهند که ایران در سالهای نرمال سهم خود را دریافت میکند و کمبود آب در سیستان نتیجه مدیریت نادرست داخلی، برداشت بیش از حد از آبهای زیرزمینی، آبیاری ناکارآمد و کشت محصولات آببر است. هیچیک از دو طرف نمیتواند ادعای خود را بهطور قطعی اثبات کند. چهار مخزن چاهنیمه که ایران در دهه ۱۹۸۰ برای ذخیره ورودی هلمند ساخت، اکنون با کمبود شدید آب روبهرو هستند.
تالابهای هامون که زمانی از بزرگترین سامانههای آب شیرین خاورمیانه بودند تا حد زیادی خشک شدهاند. طوفانهای گردوغبار برخاسته از بستر خشک دریاچه به تهدیدی جدی برای سلامت عمومی در هر دو کشور تبدیل شده است. در برخی تحلیلها، تغییرات اقلیمی بهعنوان عاملی تشدیدکننده معرفی میشود که بحران هلمند را برای دههها طولانیتر خواهد کرد. حتی در سالهای بارندگی نرمال، افزایش تبخیر و کاهش ذخایر برف، جریان رود را غیرقابل پیشبینیتر میکند و بیاعتمادی میان تهران و کابل را تشدید میسازد.
از نظر تاریخی، موقعیت بالادستی افغانستان همواره یکی از ثوابت سیاست منطقهای بوده است. پیشتر، در تهران نگرانیهایی درباره گسترش کنترل افغانستان بر جریانهای هلمند مطرح شده بود. اما تفاوت امروز در نیت است: طالبان کنترل بالادست را نه یک هدف توسعهای، بلکه ابزاری برای اعمال نفوذ سیاسی تلقی میکند.
مدیریت آبی یا اهرم سیاسی؟
در هر دو حوضه شرقی و غربی، ساختاری مشابه دیده میشود: کنترل بالادست بهمثابه سرمایه سیاسی. در حوضه کنر، موضوع بیشتر راهبردی است و به برقآبی و آبیاری گره خورده است. در مقابل، در حوضه هلمند، موضوع ماهیتی زیستمحیطی و انسانی دارد و پیامدهای آن با معیار معیشت و بقا سنجیده میشود، نه نفوذ سیاسی. در هر دو حوزه، افغانستان نفوذی نامتناسب بر منابع آبی خود اعمال میکند. کنترل آن بر سرچشمهها به این کشور اجازه میدهد بدون داشتن زیرساختهای بزرگ، سرنوشت مناطق پاییندست را شکل دهد.
طالبان از ابهام سود میبرد. میتواند با اعلام پروژههای جدید ادعای حاکمیت کند، با استناد به خشکسالی از کاهش رهاسازی آب دفاع کند، و میان آشتیجویی و چالشگری در نوسان باشد. در نبود دادههای هیدرولوژیک معتبر، ایران و پاکستان قادر به رد این روایتها نیستند.
جغرافیای افغانستان همچنان قابلاتکاترین اهرم نفوذ آن است. برای حکومتی که هنوز مشروعیت بینالمللی کسب نکرده و منابع مالی کافی ندارد، کنترل بر رودخانهها جایگزینی برای قدرت سنتی است. هر اعلام ساخت سد و هر جدل بر سر میزان رهاسازی آب، بار دیگر نقشآفرینی طالبان را یادآور میشود. رودهایی که از کوهستانهای افغانستان سرچشمه میگیرند، دو همسایه را تغذیه میکنند، اما به هیچیک پاسخگو نیستند. این، مزیت پایدار افغانستان است.
0 دیدگاه