در دنیای امروز، منطقه اروپای شرقی دوباره به صحنهای برای تقابل شرق و غرب تبدیل شده و اهمیت ژئوپلیتیکی خاصی برای کشورهایی نظیر روسیه، چین، اتحادیه اروپا و حتی ایالات متحده پیدا کرده است. این تغییرات سبب شده تا ماهیت سیاست و ادراک هویتی این کشورها دستخوش تحولاتی اساسی شود و آنها را به سمت الگوهای متفاوتی از قدرتهای سنتی اروپای غربی سوق دهد. ادراک امنیتی، هویت سیاسی و روحیه ملیگرایی و فراملیگرایی در این کشورها نسبت به دو دهه گذشته تغییرات چشمگیری داشته و نوع جدیدی از اروپای شرقی پا به عرصه گذاشته است.
تغییر رهبری در اتحادیه اروپا: انتقال قدرت از غرب به شرق
در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، فرانسه و آلمان رهبری راهبردهای کلان سیاسی-اقتصادی اتحادیه اروپا را بر عهده داشتند، اما با تغییر دینامیک داخلی این اتحادیه، اکنون بازیگران جدیدی به میدان آمدهاند. این بازیگران عمدتاً کشورهای اروپای مرکزی و شرقی هستند که نشاندهنده تغییر پارادایمی در ساختار قدرت اتحادیه اروپا است. دیگر نه رهبرانی چون آنجلا مرکل و ژاک شیراک حضور دارند و نه با صرف توافق بین قدرتهای اروپای غربی میتوان روندهای کلان را در اتحادیه تصویب کرد. تحولات پس از جنگ اوکراین این تغییرات را بیشتر نمایان کرد. در کمیسیون جدید اتحادیه اروپا، کایا کالاس، سیاستمدار استونیایی، به عنوان مسئول جدید سیاست خارجی اروپا منصوب شده است که جایگزین جوزف بورل، سیاستمدار اسپانیایی، شده است. همچنین، جایگاه نماینده برخی کشورهای اروپای شرقی همچون فنلاند و لهستان در کمیسیون اروپا نسبت به گذشته ارتقاء یافته است. با ادامه این روند، انتظار میرود که رهبران آینده اتحادیه اروپا از کشورهای اروپای شرقی ظهور کنند.
اروپای شمال شرقی: پیشتاز تقابل با روسیه
کشورهای اروپای شمال شرقی مانند لیتوانی، استونی و لهستان ادراک تهدیدی بسیار بیشتری نسبت به کشورهایی همچون فرانسه و آلمان به روسیه دارند و به همین دلیل همواره در صف مقدم تقابل با روسیه قرار داشتهاند. این کشورها در زمان تهاجم به گرجستان در سال 2008 و الحاق کریمه در 2014، پرچمدار مقابله بودند و تهدیدات روسیه را به سایر کشورها گوشزد میکردند. با این حال، تا پیش از جنگ اوکراین، صدای آنها چندان مورد توجه قرار نمیگرفت. در دهه ۲۰۱۰، در حالی که آلمان به تدریج همکاریها و وابستگیهای خود به انرژی روسیه را افزایش میداد، لیتوانی در تلاش بود تا استقلال انرژی خود را حفظ کند. یکی از دلایل عدم موفقیت کامل روسیه در اوکراین نیز ناشی از اشتباه محاسباتی در پیشبینی رفتار این کشورها بود. در روزهای ابتدایی حمله به اوکراین، روسها به غرب هشدار دادند که هر گونه ارسال تسلیحات به اوکراین میتواند به عنوان تشدید بحران تلقی شود. با وجود این تهدید و ابهام اثرات ارسال تسلیحات به اوکراین برای ناتو اما کشورهای اروپای شرقی بدون هیچ تردیدی جزو اولین بازیگرانی بودند که اقدام به ارسال تسلیحات و مهمات کردند. ناتو در واقع تحت فشارهای لهستان بود که به ارسال سامانههای پدافند هوایی پاتریوت و تانکهای اصلی نبرد به اوکراین اقدام کرد.
اعطای وضعیت نامزدی اتحادیه اروپا به اوکراین نیز از جمله اقداماتی بود که بدون ابتکار عمل این کشورها محقق نمیشد. در ابتدا، اعطای این وضعیت به کشوری درگیر جنگ به عنوان یک ایده آرمانگرایانه تلقی میشد، اما تحت فشار این کشورها، اوضاع تغییر کرد و اوکراین به طور رسمی مذاکرات برای پیوستن به اتحادیه اروپا را آغاز کرد. همچنین، رهبران اسلواکی، چک و لهستان در اوایل بحران به کییف سفر کردند تا از جامعه و رهبری اوکراین حمایت کنند و آغازگر روندی شدند که دیگر رهبران اروپایی و حتی آمریکایی نیز آن را دنبال کردند.
اروپای شرقی عرصه رقابت دو قدرت
در طول دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، کشورهای اروپای مرکزی و شرقی همواره به سمت اتحادیه اروپا گرایش داشتند و عضویت در این اتحادیه را تنها راه حل ممکن برای بهبود وضعیت اقتصادی و امنیتی خود میدانستند. اما اکنون، بحران ناشی از قرار گرفتن بین دو قدرت به فرصتی برای تقویت توانایی چانهزنی این کشورها تبدیل شده است. کشورهای اروپای شرقی دیگر نمیخواهند به عنوان بازیگران درجه دوم و وابسته به غرب و شرق شناخته شوند و در تلاشاند بیتوجه به قدرتهای بزرگ منافع خود را در سیاست خارجی دنبال کنند. برخی از مردم این کشورها به این نتیجه رسیدهاند که اتحادیه اروپا هرگز به نفع منافع آنها عمل نخواهد کرد و به همین دلیل به سمت روسیه متمایل شدهاند. برای مثال، تعلیق درخواست عضویت گرجستان در اتحادیه اروپا توسط حزب حاکم این کشور و افزایش قابل توجه آراء احزاب مخالف اتحادیه اروپا در رومانی، مولداوی و کرواسی نمونههایی از تلاش این کشورها برای اتخاذ رویکردی غیر از تبعیت از سیاستهای اتحادیه اروپا در سیاست خارجی هستند. در عوض، کشورهایی مانند لهستان و استونی تهدید امنیتی ناشی از روسیه را بسیار جدی میگیرند و رویکرد اتحادیه اروپا و ناتو نسبت به این تهدید را ناکافی میدانند. این کشورها خود به اتخاذ تصمیمات و رویکردهای سختگیرانهتری پرداختهاند که حتی از اقدامات آلمان و آمریکا در برابر روسیه نیز رادیکالتر بوده است. اظهارات اخیر کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی و امنیتی کمیسیون اروپا و نخستوزیر سابق استونی، در محکومیت دیدار آنجلا مرکل با پوتین در سال ۲۰۲۱ و انتقادات تند او از اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا، یا افزایش هزینههای دفاعی لهستان به بیش از پنج درصد تولید ناخالص داخلی، نمونههایی از این رویکرد هستند.
چالشهای رویکرد جدید در اروپای شرقی
رویکرد جدید سیاستورزی اروپای شرقی با چند چالش مهم روبروست که مهمترین آنها شامل نداشتن قدرت لازم برای پیشبرد اولویتهای موردنظر، چالش در تعریف اروپا، و تلاش روسیه و اتحادیه اروپا برای تقویت نفوذ جریانات نزدیک به خود در میان کشورهای این منطقه است.
آرمانگرایی بدون قدرت لازم
از آنجا که این کشورها از توانایی ژئوپلیتیک، اقتصادی، هویتی و نظامی لازم برخوردار نیستند، رویکرد مستقلشان آنها را تحت فشار بیشتری از سوی روسیه یا اتحادیه اروپا قرار میدهد. بنابراین، ممکن است حمایت یا مخالفت شدید با روسیه باعث تغییر گرایش سیاسی در رأیدهی مردم یا حزب حاکم شود. عدم ظرفیت کافی برای استفاده از راهبردهای موازنه منفی یا سیاست خارجی تهاجمی میتواند منجر به اتخاذ تاکتیکهای اشتباه و شکستهای ناامیدکنندهای در سیاست خارجی گردد که کشور را در معرض خطر نابودی اقتصادی، نظامی یا امنیتی قرار دهد.
چالش در تعریف «اروپا»
مسئله دیگر ادراک هویتی این کشورهاست. در حالی که برخی کشورها مانند لهستان و رومانی خود را پرچمدار اروپا میدانند، درک آنها از مفهوم اروپا آمیخته با دین مسیحیت و ضدیت با شرق و اسلام است. این در حالی است که هویت اروپایی کشورهای غربی سکولار و جهانشمولتر است. بنابراین، ممکن است چالشهایی با کشورهای اروپای غربی بر سر تعریف آنها از «ایده اروپا» و در نتیجه تصمیمگیری بر سر دوست و دشمن و آینده اروپا پیدا کنند. نمود این اختلافات را میتوان در بحران پناهندگی مشاهده کرد؛ کشورهای اروپای شرقی به شدت مخالف پذیرش پناهندگان هستند، در حالی که کشورهای اروپای غربی عدم پذیرش پناهندگان را ضد حقوق بشری و مخالف هنجارهای اروپایی میدانند.
تلاش روسیه و اتحادیه اروپا برای تقویت جریانات نزدیک به خود
روسیه و اتحادیه اروپا به عنوان قدرتهای منطقهای در اروپا قطعاً ایده استقلال اروپای شرقی را مغایر با منافع خود میبینند و به دنبال مداخله در انتخابات و امور داخلی این کشورها هستند تا احزابی که به خودشان نزدیکتر هستند، روی کار بیایند. به عنوان مثال، در انتخابات اخیر مولداوی، حجم تبلیغات از سوی هر دو طرف بسیار بالا بود و نهایتاً حزب متمایل به غرب تنها با کسب ۵۵ درصد آراء موفق به پیروزی شد. فسادها و رسواییهای مالی کمیسیونرها و احزاب افراطی اروپای شرقی را نیز میتواند در این بستر درک کرد.
نتیجهگیری
کشورهای اروپای شرقی هماکنون در مرکز توجهات قدرتهای بزرگ هستند چرا که اقدامات و رفتارهای آنها شکلدهنده روندهای کلان سیاست بینالملل و اروپا در آینده است. آنها با اقدامات رادیکال و شدید علیه روسیه توانستند تهاجم روسیه به اوکراین را دچار رخوت کنند و در عین حال میتوانند تعیینکننده شکست یا پیروزی روسیه در اوکراین شوند. تشدید قطبیت در این کشورها منجر شده تا سخت بتوان پیشبینی کرد که در مسیر همراهی یا مقابله با روسیه بمانند و چالشهایی که هماکنون در اتحادیه اروپا و ظرفیتهای داخلی خود دست و پنجه نرم میکنند باعث شده تا آیندهای مبهم در انتظار این قدرتهای نوظهور اروپا باشد.
0 دیدگاه