«صادرات واقعی» واشنگتن نه دموکراسی بود و نه فرهنگ مصرفگرایی، بلکه نقشه راه قدرت بود؛ مدلی که چین امروز آن را بهتر از هر کشور دیگری آموخته و نسخهای بومی از آن خلق کرده است.
رقابت چین و آمریکا امروز پیچیده و چندلایه است، اما نکته مهم این است که بخش زیادی از رفتار و استراتژیهای چین، درواقع بازتاب همان الگوی قدرتی است که خود آمریکا طی دههها ساخته است. واشنگتن همیشه از «صدور دموکراسی» سخن میگفت، اما آنچه واقعاً به جهان صادر کرد «مدل قدرت جهانی» بود—مدلی که چین اکنون آن را جذب، بازسازی و با ساختار سیاسی خود تطبیق داده است.
پیشنهادهای جدید رهبری چین برای برنامۀ پنجسالۀ پانزدهم (۲۰۲۶–۲۰۳۰) نشان میدهد که پکن بیش از هر چیز نگران «نقاط خفگی تکنولوژیک» و وابستگی به فناوری خارجی است؛ نگرانیای که مستقیماً به رقابت در حوزه فناوری و محدودیتهایی برمیگردد که آمریکا در سالهای اخیر ایجاد کرده است. در این چارچوب، چین سه درس کلیدی را از تجربه تاریخی ایالات متحده اقتباس کرده است: تقویت تابآوری اقتصادی، استفاده راهبردی از زنجیرههای تأمین، و پرهیز از درگیریهای فرسایشی قدرتهای بزرگ.
درس اول: تابآوری اقتصادی و استقلال فناوری
شکاف ناگهانی چین و شوروی در دهۀ ۱۹۶۰ دسترسی پکن به فناوری حیاتی را متوقف کرد و این تجربه هنوز در حافظه رهبران چین زنده است. ترس از تکرار این وابستگی (اینبار نسبت به آمریکا) موتور محرک سیاستهایی مانند «ساخت چین ۲۰۲۵» و «چرخش دوگانه» شد؛ رویکردی که هدفش کاهش وابستگی خارجی، تقویت ظرفیت داخلی و حفظ تعامل گزینشی با جهان است.
چین همان کاری را انجام میدهد که آمریکا طی قرن بیستم انجام داد: اتکا به سیاست صنعتی برای تضمین برتری. اما تفاوت در ابعاد و سرعت بسیج منابع است؛ پکن توان مالی و اجرایی عظیمی را در حوزههایی مانند هوش مصنوعی و رایانۀ کوانتومی متمرکز کرده تا از «مصرفکننده فناوری» به «تعیینکننده استانداردهای جهانی» تبدیل شود.
با این حال، مسیر خودکفایی هزینههایی نیز دارد. تغییر ساختار اشتغال و حرکت اقتصاد به سمت صنایع پیشرفته فرصتهای شغلی گسترده برای جوانان را کاهش داده و نرخ بیکاری ۱۷ درصدی سال ۲۰۲۵ نشان میدهد چین باید بین رشد، اشتغالزایی و استقلال تکنولوژیک تعادل برقرار کند.
درس دوم: استفاده از زنجیره تأمین بهعنوان ابزار قدرت
دههها پیش، آمریکا با ابزارهایی مانند «کوکُم» (کمیته هماهنگی کنترل صادرات در دوران جنگ سرد) دسترسی بلوک شرق به فناوری پیشرفته را محدود کرد. امروز چین دقیقاً همان منطق را در شکلی مدرن به کار گرفته است. پکن با تصویب قوانین کنترل صادرات و ایجاد «فهرست نهادهای غیرقابلاعتماد»، جریان صادرات مواد حیاتی مانند گالیم، ژرمانیم و گرافیت (عناصر مهم در نیمهرساناها و باتریها) را محدود کرده است.
این سیاست نسخه چینی همان الگوی آمریکایی است: تبدیل زنجیره تأمینِ جهانی به ابزار نفوذ ژئوپلیتیک. پیام ضمنی چین روشن است: کشورهایی که بیش از اندازه به واشنگتن نزدیک شوند، ممکن است هزینه بدهند. به همین دلیل بسیاری از دولتها میان دو قدرت با احتیاط حرکت میکنند تا در معرض فشار اقتصادی قرار نگیرند.
درس سوم: پرهیز از باتلاقهای جنگی (عبرت از اشتباهات آمریکا)
مهمترین درس چین از آمریکا شاید نه رفتارها، بلکه خطاهای واشنگتن باشد. ایالات متحده از ویتنام تا عراق و افغانستان وارد جنگهایی شد که شناخت درستی از آنها نداشت و هزینههای سنگین انسانی و مالی پرداخت کرد. چین این تجربهها را با دقت بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که ضعف یک ابرقدرت زمانی آشکار میشود که درگیر جنگهایی شود که قادر به کنترل آن نیست.
به همین دلیل، با وجود لفاظیهای تند درباره تایوان یا رزمایشهای بزرگ در دریای چین جنوبی، پکن از ورود به جنگ مستقیم پرهیز میکند. در خاورمیانه نیز، با وجود روابط نزدیک با ایران و عربستان، عمدتاً نقش میانجی را ترجیح میدهد، نه بازیگر نظامی. این احتیاط ناشی از محاسبه قدرت است: نفوذی که از مسیر ثبات و میانجیگری به دست آید، پایدارتر از نفوذ مبتنی بر جنگ است.
پارادوکس روابط چین و آمریکا
رفتارهایی که امروز آمریکا در چین تهدیدآمیز میبیند (از سیاست صنعتی تا حضور اقتصادی جهانی) در واقع انعکاسی از الگوی خود آمریکا است. واشنگتن زمانی از چین میخواست «بازیگر مسئول» باشد؛ اکنون با قدرتی روبهرو است که همان الگو را آموخته، از محتوای ایدئولوژیکش تهی کرده، و آن را در خدمت صعود خود قرار داده است.
جمعبندی
چین محصول ساختار جهانیای است که آمریکا پایهگذاری کرد. «صادرات واقعی» واشنگتن نه دموکراسی بود و نه فرهنگ مصرفگرایی، بلکه نقشه راه قدرت بود؛ مدلی که چین امروز آن را بهتر از هر کشور دیگری آموخته و نسخهای بومی از آن خلق کرده است.
منبع: فارن پالیسی
نویسنده: یو جیِه ( Yu Jie)
0 دیدگاه