با توجه به رویکرد جانبدارانه آمریکا، نادیدهگرفتن منافع اوکراین و حذف متحدان اروپایی از مذاکرات، احتمال دستیابی به توافقی پایدار در بحران اوکراین ضعیف است و سناریوهای محتملتر شامل آتشبسهای موقت یا توافقاتی با آسیب به تمامیت ارضی اوکراین خواهد بود.
سیاست خارجی دولت ترامپ در قبال مناقشه روسیه و اوکراین، انحرافی قابلتوجه از رویکرد سنتی آمریکا محسوب میشود. در حالی که دولت بایدن با اتخاذ موضعی تهاجمی، از افزایش کمکهای مالی، نظامی و اطلاعاتی به کیف حمایت کرد، دولت ترامپ از ابتدا بر اولویتدهی به مذاکرات صلح با هدف خاتمه سریع درگیری تأکید داشته است. با این حال، این ادعا در عمل با چالشهای پیچیدهای مواجه شده است.
استراتژی دولت ترامپ را میتوان در چارچوبی چندبعدی مورد بررسی قرار داد که تمرکز آن کمتر بر حفظ تمامیت ارضی اوکراین یا بازدارندگی در برابر اقدام نظامی روسیه و بیشتر بر کاهش تعهدات آمریکا در اوکراین و امکان بازتعریف روابط با روسیه استوار است. این استراتژی از مدل «چماق و هویج» استفاده کرده است؛ به این صورت که کمکهای نظامی به اوکراین به صورت متناوب محدود شده تا کییف را به انعطافپذیری در مذاکرات ترغیب کند، در حالی که به روسیه مشوقهای اقتصادی مانند کاهش تحریمها پیشنهاد شده است.
اگرچه کییف به آتشبس موقت تمایل نشان داده، اما هرگونه پیشنهاد مبتنی بر واگذاری سرزمینی را رد کرده و زلنسکی بر حفظ حاکمیت اوکراین بر تمام قلمروهای آن تأکید دارد. از سوی دیگر مسکو نسبت به پیشنهادات آمریکا واکنش مثبتتری نشان داده، اما به نظر میرسد با تأخیر در فرآیند مذاکره، در پی کسب امتیازات بیشتر است. در این بین کشورهای اروپایی بهعنوان ذینفعان کلیدی، توسعهطلبی ارضی روسیه را تهدیدی برای امنیت قاره اروپا میدانند.
بر این اساس، در خصوص مذاکرات باید به چند مولفه کلیدی توجه کرد:
۱-جنگ اوکراین به دلیل تحرکات دولت زلنسکی و غرب علیه روسیه آغاز شد و مسکو این نبرد را اقدامی در راستای تأمین امنیت ملی و تقویت استحکامات ژئوپلیتیکی خود تلقی میکند. بنابراین، برای پایان یافتن جنگ باید ارزیابی کرد که روسیه چه اندازه به خواستههای خود دست یافته است.
۲-اگرچه آمریکا نقش مهمی در شعلهور شدن آتش جنگ داشت اما به تنهایی نمیتواند آن را خاموش کند. زیرا کشورهای اروپایی به عنوان بازیگران مهم توسعهطلبی ارضی روسیه را بر خلاف منافع امنیتی و ژئوپلیتیکی خود تلقی میکنند. در نتیجه اگر منافع آنها محقق نشود یا از روند مذاکرات کنار گذاشته شوند، ممکن است نقشی مخرب اتخاذ کنند.
۳-هرگونه توافق صلح باید یا با کنار گذاشتن یا کنارهگیری شخص زلنسکی و دولت وی همراه باشد. زیرا عدم رضایت از او هم در میان روسها، هم در میان دولت ترامپ و هم در بخشی از جامعه اوکراین به وضوح دیده میشود. برخی از کشورهای اروپایی نیز رضایت چندانی از عملکرد او، بهویژه بروز فسادهای گسترده در استفاده از کمکهای مالی و تسلیحاتی ندارند.
۴-هدف نهایی ترامپ از پایان بخشیدن به جنگ نه خیرخواهی و صلحطلبی و نه در راستای منافع روسیه و اوکراین قابل تفسیر است. ترامپ معتقد است این جنگ باعث هدر رفتن منابع مالی و نظامی آمریکا بدون اخذ تضمینهای قابل قبول برای جبران آنها شده است. از این رو، او خواهان این بود که ضمن جبران کمکهای آمریکا، سهم خود را از کیک اوکراین بردارد؛ پیش از آنکه دیگران هیچ سهمی برای آمریکا باقی نگذارند. به همین دلیل، طرح واگذاری معادن اوکراین به آمریکا مطرح شد و ترامپ پس از جلسه تحقیرآمیز با زلنسکی به او فهماند که برای بقا راهی جز در اختیار گذاشتن منابع و معادن کمیاب کشورش ندارد. اکنون که طرفین در این خصوص به توافق رسیدهاند، موضع دولت ترامپ در مورد پایان بخشیدن به جنگ نیز تلطیف شده است.
در مجموع، چالشها و تردیدهای قابلتوجهی درباره توانایی دولت ترامپ در ایجاد توافقی پایدار وجود دارد. انتقادها به رویکرد آمریکا به ویژه به دلیل عدم بیطرفی و فشار بر اوکراین در حالی که امتیازات پیشاپیش به روسیه داده شده، افزایش یافته است. همچنین، نادیده گرفتن منافع اوکراین و کنار گذاشتن متحدان اروپایی از مذاکرات، مشروعیت و پایداری هر توافق احتمالی را زیر سؤال میبرد.
از این رو سناریوهای محتمل بیشتر شامل آتشبسهایی است که وضعیت موجود را تثبیت میکند یا توافقاتی که به تمامیت ارضی اوکراین آسیب میزند. در این بین حتی در صورت آتشبس، خطر از سرگیری درگیریها وجود دارد؛ زیرا مانند توافقات قبلی در چارچوب توافق 1 و 2 مینسک، این بار نیز امکان تحقق صلح پایدار دشوار خواهد بود. به خصوص که روسیه هنوز به تمام منافع خود در اوکراین دست نیافته و کییف نیز شاید نتواند جدایی بخشهایی از سرزمین خود را هضم کند.
0 دیدگاه