بحران اخیر نشان داد که علی‌رغم منافع اقتصادی گسترده چین در منطقه، از جمله در حوزه انرژی و سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی، نفوذ ژئوپلیتیکی این کشور در مقایسه با قدرت‌هایی با حضور نظامی و سیاسی تثبیت‌شده، همچنان محدود و شکننده است.


جنگ دوازده‌روزه اخیر میان ایران و اسرائیل که با حمله پیش‌دستانه اسرائیل در ۱۳ ژوئن به‌منظور جلوگیری از پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران آغاز شد و با ورود نظامی آمریکا در ۲۱ ژوئن شدت گرفت و نهایتاً با اعلام آتش‌بس از سوی ترامپ در ۲۳ ژوئن به پایان رسید، جایگاه و میزان نفوذ چین در خاورمیانه را زیر سؤال برد. در جریان این بحران، چین عمدتاً رویکردی منفعلانه در پیش گرفت و صرفاً اقداماتی نمادین برای میانجی‌گری انجام داد. ارزیابی‌ها حاکی از آن است که این موضع‌گیری، محدودیت نفوذ حزب کمونیست چین در منطقه را برجسته کرده است.

چرا پکن در این درگیری نفوذ محدودی داشت؟

1- عدم توانایی تأثیر مستقیم: برخی از تحلیلگران تأکید دارند که چین «تقریباً هیچ توانایی برای تأثیر مستقیم بر وضعیت ندارد.» آن‌ها خاطرنشان می‌کنند که چین از هیچ درگیری گسترده‌ای سود نمی‌برد و توانایی تأثیر نظامی بر این درگیری را نیز ندارد. این عدم توانایی نظامی مستقیم، برخلاف حضور نظامی گسترده ایالات متحده در منطقه، به وضوح محدودیت‌های پکن را نشان داد.

2- سیاست خارجی پراگماتیک، نه ایدئولوژیک: علاوه براین سیاست خارجی چین در خاورمیانه «از طریق عمل‌گرایی استراتژیک، نه وحدت ایدئولوژیک» شکل گرفته است. این بدان معناست که چین روابط خود را عمدتاً بر اساس منافع اقتصادی متقابل بنا می‌کند، نه بر پایه ارزش‌های مشترکی مانند دموکراسی و آزادی که کشورهای غربی بر آن تأکید دارند. این رویکرد نشان می‌دهد که چین همواره به دنبال حفاظت از منافع اقتصادی خود خواهد بود.

منافع راهبردی و اقتصادی پکن در خاورمیانه چه بود؟

پکن منافع استراتژیک و اقتصادی گسترده‌ای در خاورمیانه دارد. ابتکار «یک کمربند، یک راه» بسیاری از کشورهای کلیدی منطقه از جمله ایران، عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت، عراق، مصر و امارات متحده عربی را در بر می‌گیرد. افزون بر این، چین در بخش فناوری اسرائیل نیز سرمایه‌گذاری‌هایی انجام داده است. مهم‌تر از همه، بیش از نیمی از واردات نفت خام چین از خاورمیانه تأمین می‌شود و این کشور بزرگ‌ترین مشتری نفت ایران به‌شمار می‌رود.

طبق داده‌های شرکت انرژی Vortexa، حدود نیمی از این واردات دریایی از تنگه هرمز عبور می‌کند؛ گذرگاهی که هرگونه تنش یا مسدودسازی آن می‌تواند جریان عرضه نفت را به‌شدت مختل سازد. از سوی دیگر، ایران نیز به صادرات نفت به چین متکی است. براین اساس برخی از تحلیلگران هشدار داده‎‌اند که بی‌ثباتی در منطقه نه‌تنها سرمایه‌گذاری‌ها و مبادلات تجاری چین را تهدید می‌کند، بلکه امنیت انرژی این کشور و قیمت‌های جهانی نفت و گاز را نیز در معرض خطر قرار می‌دهد. بر همین اساس، چین ترجیح می‌دهد ثبات منطقه حفظ شده و از راه‌حل‌های نظامی پرهیز شود.

فقدان نفوذ جوهری پکن

با وجود تلاش‌های دیپلماتیک چین برای میانجی‌گری در بحران، از جمله پیشنهاد مشترک با روسیه و پاکستان برای برقراری آتش‌بس فوری در شورای امنیت سازمان ملل در ۲۲ ژوئن، نفوذ عملی پکن در جریان این درگیری محدود باقی ماند. این محدودیت به دلایل متعددی بازمی‌گردد:
نخست، چین از ابزارهای نظامی مؤثر یا نفوذ سیاسی عمیق در منطقه برخوردار نیست تا بتواند فشار واقعی بر طرف‌های درگیر وارد کند.

دوم، روابط نزدیک پکن با تهران باعث بی‌اعتمادی اسرائیل نسبت به نقش چین به عنوان یک میانجی بی‌طرف شده است. تحلیلگران نیز تأکید می‌کنند که چین از ابتدا در موقعیت نامطلوبی برای ایفای نقش میانجی قرار داشت. به طوری که در مقابل، ایالات متحده از روابط سیاسی و نظامی عمیق‌تری در خاورمیانه برخوردار است. حضور گسترده نظامی از جمله پایگاه‌های هوایی و اتحادهای راهبردی دیرینه، این امکان را به واشنگتن داد تا با مداخله مستقیم، از جمله حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، مسیر نبرد را به طور ملموسی تغییر دهد این قابلیتی می‌باشد که چین فاقد آن است.

در نهایت، بحران اخیر نشان داد که علی‌رغم منافع اقتصادی گسترده چین در منطقه، از جمله در حوزه انرژی و سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی، نفوذ ژئوپلیتیکی این کشور در مقایسه با قدرت‌هایی با حضور نظامی و سیاسی تثبیت‌شده، همچنان محدود و شکننده است.


اندیشکده تهران


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه