بحران نوامبر ۲۰۲۵ میان چین و ژاپن را میتوان نقطه چرخش مهمی در معادلات امنیتی شرق آسیا دانست. سخنان تاکائیچی نه فقط یک اظهار نظر سیاسی، بلکه نشانهای از دگرگونی بنیادی در سیاست امنیتی ژاپن بود که پکن را وادار کرد شدیدترین واکنشهای خود طی یک دهه گذشته را فعال کند.
تنشهای ژئوپلیتیکی شرق آسیا در سالهای اخیر وارد مرحله تازهای شده است، اما بحران نوامبر ۲۰۲۵ میان چین و ژاپن شاید نقطه عطفی باشد که مسیر امنیت منطقهای را برای سالهای آینده تحتتأثیر قرار دهد. اظهارات سانائه تاکائیچی، نخستوزیر تازهمنصوب ژاپن که اعلام کرد هرگونه حمله یا محاصره چین علیه تایوان میتواند «وضعیت تهدیدکننده بقا»ی sonritsu kiki jitai ژاپن ایجاد کند، به سرعت روابط دو کشور را وارد مرحلهای کمسابقه از خصومت کرد. این سخنان نهتنها از نظر پکن تهدیدی مستقیم و عبور از خطوط قرمز محسوب شد، بلکه بازتابدهنده تغییرات عمیق در رویکرد امنیتی ژاپن و گذار این کشور از دوران تردید و ابهام استراتژیک به سوی وضوح استراتژیک محدود بود.
واکنش چین نیز درخور توجه بود. پکن با احیای کامل دیپلماسی معروف به «گرگ جنگجو» یعنی ترکیبی از تهدید مستقیم، فشار چندلایه و روایتسازی تهاجمی به سرعت سطح بحران را بالا برد. احضار سفیر ژاپن، نامهسرگشاده به سازمان ملل، تهدیدات مستقیم نسبت به شخص نخستوزیر ژاپن، اعمال محدودیت بر واردات غذای دریایی، هشدارهای سفر و حتی لغو فعالیتهای فرهنگی همه نشانههایی بود که نشان میداد چین قصد دارد پیامی فراتر از یک اعتراض دیپلماتیک معمول ارسال کند: اینکه موضوع تایوان خط قرمز مطلق است و هرگونه پیوند آن با امنیت ملی قدرتهای منطقهای، هزینه خواهد داشت.
زمینهها و جرقه اصلی بحران
هرچند سخنان تاکائیچی عامل مستقیم تشدید تنش بود، اما این رویکرد ناگهانی نبود. ژاپن طی یک دهه اخیر بهتدریج در حال بازتعریف نقش امنیتی خود بوده است. مجموعهای از عوامل ساختاری زمینه این چرخش را فراهم کردهاند:
فاصله تنها ۱۱۰ کیلومتری جزیره یوناگونی ژاپن تا تایوان موجب شده است که توکیو بیش از گذشته احساس کند در هرگونه بحران تنگه تایوان بهطور مستقیم درگیر خواهد شد. این احساس بهویژه پس از استقرار موشکهای میانبرد و سامانههای نظارتی ژاپنی در این جزیره نمایان شده است. از دید ژاپن، حتی محاصره غیرنظامی توسط چین میتواند خطوط کشتیرانی، انرژی و زنجیرههای تأمین ژاپن را مختل کند.
افزایش رزمایشهای چین در اطراف تایوان، افزایش تعداد رهگیریهای هوایی و دریایی و برد گستردهتر موشکهای بالستیک چین که قابلیت هدفگیری پایگاههای ژاپنی را دارند، موجب شده است که تهدید بالقوه به تهدید بالفعل نزدیکتر شود.
تاکائیچی از چهرههای محافظهکار و ملیگرای ژاپن است که ارتباط نزدیک با جریانهای متمایل به بازنگری قانون اساسی صلحطلب این کشور دارد. او نخستین رهبر ژاپن است که امنیت تایوان را بهصراحت در چارچوب «ماده ۲ قانون وضعیت تهدیدکننده بقا» گنجانده است؛ اقدامی که برای چین نشانهای از تحول استراتژیک تاریخی تلقی شد.
پکن، بهویژه در حوزه روایتسازی داخلی، بسیار نسبت به هرگونه نشانه از بازگشت نظامیگری ژاپن حساس است. میراث جنگ جهانی دوم و دوران استعمار ژاپن (از جمله در تایوان بین ۱۸۹۵ تا ۱۹۴۵) بخش مهمی از حافظه سیاسی چین محسوب میشود. به همین دلیل، پیوند خوردن امنیت تایوان با سیاست دفاعی ژاپن میتواند افکار عمومی چین را برانگیزد و دولت نیز از این حساسیت بهرهبرداری میکند.
مشخصات و ابعاد پاسخ چین
پکن در این بحران، مجموعهای گسترده از ابزارهای فشار را فعال کرد؛ ترکیبی که نشاندهنده سیاست نوینی است که میتوان آن را «فشار چندبعدی هماهنگ» نامید.
۱. بعد دیپلماتیک
۲. بعد رسانهای–روایتی
۳. بعد اقتصادی و اجتماعی
این اقدامات نشان میدهد که چین تلاش دارد مانند دیگر بحرانهای منطقهای (مثلاً در قبال کره جنوبی و سامانه (THAAD، هزینهسازی اقتصادی و اجتماعی را با جنگ روانی و فشار دیپلماتیک ترکیب کند.
تحلیل هزینه–فایده رفتار چین
در کوتاهمدت، چین با این اقدامات چند هدف مدیریت افکار عمومی داخلی، ارسال پیام بازدارنده به ژاپن و جلوگیری از عادی شدن پیوند امنیتی میان توکیو و تایوان را دنبال میکند، اما در میانمدت و بلندمدت، این راهبرد با چالشهای زیر مواجه است.
نخست، با توجه به نزدیکی جغرافیایی نیروهای دو کشور و تحرکات نظامی روزانه، افزایش لحن تهدیدآمیز میتواند احتمال برخورد ناخواسته را بالا ببرد. دوم، تشدید فشارها ممکن است برخلاف هدف چین، ژاپن را بیشازپیش به سمت محورهای امنیتی مانند Quad و AUKUS سوق دهد. این امر بهویژه با استقبال واشنگتن همراه است؛ چراکه نقش ژاپن در معماری بازدارندگی آمریکا حیاتی است. سوم، پکن خواستار منزویکردن تایوان در عرصه جهانی است؛ اما فشار بیش از حد بر ژاپن ممکن است کشورهای بیشتری را به سمت حمایت از تایوان سوق دهد و چهارم گرچه چین همچنان بزرگترین شریک تجاری ژاپن است، اما تداوم استفاده ابزاری از روابط اقتصادی میتواند شرکتها و نهادهای ژاپنی را تشویق کند تا بهتدریج وابستگی خود به چین را کاهش دهند. البته باید اشاره کرد که چین تجربه زیادی در مدیریت تنشها دارد. همانگونه که در جنگ تجاری با آمریکا نشان داد، پکن معمولاً میکوشد تنشها را در نقطهای نگه دارد که منافع حیاتیاش آسیب نبیند.
پیامدهای راهبردی برای چین، ژاپن و آمریکا
ژاپن اکنون رسماً وارد دوران «وضوح استراتژیک محدود» شده است؛ یعنی نهتنها از ابهام سنتی در مورد نقش خود در دفاع از تایوان فاصله گرفته، بلکه در حال گسترش عملی توان بازدارندگی خود است. محبوبیت ۷۰ درصدی تاکائیچی نیز فضا را برای سیاستهای قاطعتر فراهم کرده است.
چین با چالشی دوگانه روبهروست: از یکسو نمیخواهد پیام ضعف ارسال کند؛ از سوی دیگر بهدلیل وابستگیهای اقتصادی و ریسک درگیری نظامی، نمیخواهد بحران به سطح غیرقابل کنترل برسد. بنابراین، فشار چین احتمالاً «پر صدا اما محدود» باقی خواهد ماند.
واشنگتن در موقعیتی بسیار مطلوب قرار دارد. بدون پرداخت هزینه مستقیم، ژاپن را به عنوان «خط مقدم بازدارندگی» در برابر چین میبیند. آمریکا همچنین از همسویی بیشتر توکیو با استراتژی مهار چین سود میبرد.
جمعبندی
بحران نوامبر ۲۰۲۵ میان چین و ژاپن را میتوان نقطه چرخش مهمی در معادلات امنیتی شرق آسیا دانست. سخنان تاکائیچی نه فقط یک اظهار نظر سیاسی، بلکه نشانهای از دگرگونی بنیادی در سیاست امنیتی ژاپن بود؛ دگرگونیای که پکن را وادار کرد شدیدترین واکنشهای خود طی یک دهه گذشته را فعال کند. با این حال، این فشار چندلایه اگرچه در کوتاهمدت افکار عمومی چین را بسیج میکند و پیامهای بازدارندهای میفرستد، اما در میانمدت میتواند به زیان پکن تمام شود؛ چراکه ژاپن را بیشازپیش در چارچوب اتحادهای ضدچینی تثبیت میکند و استراتژی انزوای تایوان را تضعیف میسازد. در این میان، آمریکا برنده پنهان بحران است و چین و ژاپن هر دو تلاش میکنند تنش را مدیریت کنند تا وارد مسیر درگیری مستقیم نشوند. اقتصاد نقش ترمز حیاتی را ایفا میکند و همین امر احتمال فوران بحران را در کوتاهمدت کاهش میدهد. با این حال، الگوی جدیدی شکل گرفته که از بازگشت رقابت شدید قدرتهای بزرگ در شرق آسیا حکایت دارد؛ رقابتی که تایوان در قلب آن قرار گرفته و ژاپن اکنون بیش از هر زمان دیگری در آن درگیر شده است.
0 دیدگاه