بین اهداف راهبردی امارات متحده عربی مانند سند چشم انداز 2071 و ماجراجویی آنها در محیط پیرامون اقیانوس هند، وابستگی نظامی/امنیتی/سیاسی به آمریکا و همراهی با اسرائیل تضاد ماهوی وجود دارد. امارات در پیمودن مسیر طبیعی قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی برای افزایش قدرت و نفوذ خود دچار چالش خواهد شد.
مقدمه: سند چشم انداز 2071 و پیشرفت در تحقق اهداف
دولت امارات متحده عربی در سال 2021 در پنجاهمین سالگرد تاسیس این کشور، از سند راهبردی 2071 خود که مسیر پیشروی پنجاه سال آینده این مملکت را مشخص می کند رونمایی کرد. محور اصلی این برنامه تبدیل امارات به لولای تجارت میان آسیا، منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) و آفریقا است. بر اساس این هدف دولت ابوظبی باید در راستای تسهیل تجارت بین الملل به مرکزیت این کشور برنامههای اقتصادی/نظامی/امنیتی/سیاسی متنوع خود را پیش ببرد. حکومت امارات تاکنون توانسته است در این مسیر به خوبی حرکت کند، چنانچه که محمد بن راشد رئیس هیات وزرای امارات ابتدای سال 2025 در ارائه آمار مرتبط به سال 2024 ارزش تجارت خارجی این کشور را 815 میلیارد دلار اعلام کرد که عدد بسیار قابل توجهی است.[1] سران این شیخ نشین بر این هدف هستند که امارات را در میان 10 کشور جهان در شاخص تجارت خارجی برسانند که البته از این هدف آنچنان هم دور نیستند.
راهبرد یک بندر یک گره
راهبرد "یک بندر یک گره" اماراتیها آنها را در رسیدن به این عملکرد خوب کمک کرده است و به دنبال این هستند که از طریق دو شرکت بزرگ بندری ابوظبی و دبی حضور همه جانبه خود را نه تنها در آفریقا و آسیا بلکه در نقاط مختلف دنیا از آسیای مرکزی و قفقاز و شرق اروپا گرفته تا آمریکای لاتین تقویت کنند. دو شرکت DP World مستقر در دبی و AD Ports مستقر در ابوظبی در بیش از 100 کشور دنیا دهها بندر، منطقه آزاد، فرآیندهای پخش و توزیع و... دایر کرده اند و در نظر دارند در راستای سند چشم انداز 2071 فعالیت خود را به شدت افزایش دهند به نوعی که در برنامه های کوتاه مدت آنها نیز جهش قابل توجی قابل رصد است.[2]
راهبرد یک بندر یک گره را می توان مقیاس کوچکی از راهبرد یک کمربند یک جاده چین دانست. همانطور که چین برای این راهبرد خود نیاز به حضور همه جانبه حول مسیرهای منتهی این ابر راهبرد دارد، امارات نیز از این قاعده مستثنی نیست. البته میل امارات به این اقدامات تالی منطقی راهبرد آن است و امارات را برای انتخاب این مسیر نباید مواخذه کرد، چرا که این یک مسیر طبیعی برای قدرت های در حال رشد مخصوصا تجارت پایه است.
چالشهای پیش روی امارات
نکته بحث ما دقیقا در اینجاست، آِیا امارات نیز می تواند مانند قدرت های بزرگ جهانی و یا قدرت های بزرگ منطقه ای مانند ترکیه و ایران و حتی عربستان این مسیر را با موفقیت طی کند؟
فقط قدرت اقتصادی تعیین کننده نیست!
امارات متحده عربی کشوری است که از به هم پیوستن هفت شیخ نشین در سال 1971 تشکیل شده است. این کشور جدید التاسیس 54 ساله اگرچه توانسته عملکرد فوق العاده ای در رشد اقتصادی و تبدیل واحه های بیابانی به ابرشهرهای جهانی داشته باشد، و حوزه تاثیرگذاری سیاسی و اقتصادی خود را نه تنها در سطح منطقه بلکه به سطح جهانی برساند ولی کماکان از فقدان برخی از مولفه های اساسی مانند جمعیت بومی، پراکندگی نواحی شهری و زیرساختها، جغرافیای امن و با ظرفیت، هویت و تاریخ و نفوذ گفتمانی رنج می برد.
کمتر از 15 درصد جمعیت امارات را شهروندان این کشور تشکیل میدهند و این رقم در بیشترین تخمین به 1.5 میلیون نفر هم نمیرسد. نواحی شهری این کشور از 30 ناحیه کمتر است و بیشتر این شهرها در خط ساحلی با خلیج فارس و دریای عمان قرار دارند. از سوی دیگر هفت امارت که در طول تاریخ بیش از اینکه واجد یک تمدن مشترک (البته اگر بتوان تمدن نامید) باشند، دائم در حال نزاع و درگیری و فتح سرزمین های همدیگر بودند، و خبری از یک هویت ملت ساز قوی دینی/مذهبی، تاریخی و فرهنگی و امثالهم نیست و زبان عربی و حتی دین اسلام هم در منطقه شبه جزیره عرب برای ملت بودگی دلیل بسنده ای نیست. در پنجاه سال قبل اگرچه سازوکارهایی برای ملت بودگی ایجاد شده ولی شهروند اماراتی در ابتدا خود را عضو قبیله، سپس ساکن در امارت خاص خود و در پایان شهروند امارات متحده عربی می داند. این مساله در میان سران شیخنشین ها نیز وجود دارد و آنها در طول این پنجاه سال همواره در رقابت پنهان با یکدیگر بودند و شایعاتی وجود دارد که این اختلافات منجر به ترور اعضای خانواده یکدیگر نیز شده است. از سوی دیگر استعمارزدگی همه جانبه این مناطق از جمله تقسیمات جغرافیایی و حتی جابه جایی جمعیتی سبب شده که ملت مصنوع بیش از از هر عبارتی دیگر شایسته وصف این کشور باشد. اگر عنصر حیات بخش بسیاری از ملتها عرق ملی باشد، عنصر حیات بخش این کشور نیز نفت بوده است، که آن را واجد ویژگی های خاص از جمله اقتصاد سیاسی تشکیل این دولت و سیادت ابوظبی بر مقدارت اصلی امارات سبعه کرده است. نفت نه تنها اقتصاد سیاسی امارات را تحت تاثیر قرار داده بلکه جامعه این کشور و تفکر سران این کشور را آلوده به خود کرده است، و سبب شده که کشوری مصنوع به دنبال طیف وسیعی از مصنوعات حتی در بخش هایی بروند که صناعت پذیر نیستند و باید فی الذات باشند.
اگرچه امارات با وجود این فقدان های اساسی عملکرد فوق العادهای داشته و توانسته خود را به یک بازیگر مهم در منطقه مطرح کند، ولی همین فقدان ها منجر به نوعی نهاد سازی مادی و معنوی شده که از قضا پاشنه آشیل این کشور خواهد شد، در واقع سندروم کویت بودگی گریبان امارات را البته در مقیاس وسیعتر خواهد گرفت. کویت نیز زمانی فراتر از ظرفیت های بالقوه خود پیش می رفت ولی شاهد این بودیم که پس از جنگ اول خلیج فارس روند رو به رشد این کشور در همه عرصه ها دچار اخلال شد.
هر کدام از این فقدان ها میراث نهادی خود را خواهد داشت؛ عدم جمعیت مکفی سبب خواهد شد که نیروی انسانی لازم برای توسعه همه جانبه مهیا نباشد. از سوی دیگر جمعیت بومی کم و فاقد انسجام کافی و هویت ملی مطلوب تاثیر خود را در نیروهای نظامی این کشور، که لازمه ی اصلی راهبرد تجاری کلان این کشور است، نشان داده و اتکای ابوظبی به نیروهای مزدور در پرونده های مختلف حاکی از این فقدان است. تاثیر دیگر این فقدان ها در کنار نواحی شهری کم و زیرساخت های تقریبا متمرکز در سواحل، سبب شده که آنها در مادی ترین مولفه های یعنی تامین امنیت سخت افزاری این کشور نیز نیازمند کمک کشورهای دیگر باشند. تمدن و تاریخ هر ملتی می تواند آن کشور را به سوی رشد و توسعه درونزا سوق بدهد، ولی امارات که فاقد این عناصر حیات بخش و جوهری است و نیروی انسانی لازم را برای ایجاد چنین جوهره ای ندارد، مجبور بوده که از صنعت تا فرهنگ از علم تا هویت را یا وارد کنند یا به کمک مادی و معنوی خارجی تامین و خرید کند. مساله ای که سبب شده بدون متخصصین، تجربه و دانش خارجی حتی قادر به اداره نیروهای نظامی، اداره زیرساخت های ضروری و حیاتی، سازماندهی حکومت، ارائه خدماتی مانند آموزش عمومی و خدمات شهری و... خود نیز نباشند.
از همه مهمتر عدم یک گفتمان قوام بخش برای کمک به نفوذ تجاری/اقتصادی این کشور با توجه به اهداف راهبردی مورد نظر سران امارات است. با وام گرفتن از چارچوب نظری که گرامشی در اختیار ما قرار میدهد، می دانیم که حکومت را فقط بر پایه زور عریان و تطمیع مادی نمی توان پیش برد و باید با نوعی گفتمان چه در سپهر سیاست داخلی و چه در سپهر سیاست خارجی به کمک مولفه های مادی آمد. هر کشوری برای نفوذ مادی خود در نقاط مختلف جهان باید برای خود گفتمانی داشته باشد، چنانچه که قدرت های جهانی و منطقه ای در مقاطع مختلف تاریخ معاصر در نقاط مختلف جهان چنین بوده اند. برای مثال اگر شوروی با کمونیسم/سوسیالیسم، آمریکا با لیبرالیسم/کاپیتالیسم در سطح جهانی نفوذ پیدا کردند، یا کشورهایی مانند مصر ناصری با ملی گرایی عربی، ایران با حمایت از مستضعفین و استفاده از گفتمان اسلامی/شیعی و ایرانشهری، ترکیه اردوغانی با گفتمان اخوانی یا عثمانیگری و پانترکیسم، کوبا با استعمارستیزی و سوسیالیسم، عربستان با استفاده از ظرفیت گفتمانی حرمین شریفین و اسلام وهابی/سلفی و همچنین عرق عربی توانستند که نفوذ مادی خود را با استفاده از این گفتمان ها پیش ببرند، امارات متحده عربی به سبب فقدان هایی که ذکرش رفت از چنین ظرفیتی برخوردار نیست.
امارات برای جبران این نقیصه ها سراغ کشورهای خارجی به خصوص غربی ها رفت، و در یک حرکت تدریجی و البته تا به اینجا موفق توانسته است که بسیاری از نهادها و نیازهای مادی و معنوی خود را از خارج تامین کند. اگرچه در طول تقریبا سه دهه اخیر اماراتیها با استفاده از این رویکرد توانستند به موفقیتهای چشمگیری دست پیدا کنند ولی همین مساله برای آنها گرفتاری هایی را نیز پدید آورده که از ابتدای دهه 2020 می توان آنها را دید. آنها مجبور هستند که سیاست های اعلی خود را با منویات حامیان خود از جمله کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا و اسراییل تنظیم کنند. همین امر سبب شده که امارات وابستگی روز افزونی به آنها پیدا کند و در این باتلاق فرو برود. روابط با چین و اسرائیل دو نمونه از مسائلی است که این نکته را منعکس میکند.
مسئله چین
منصور بن زاید برادر حاکم امارات و معاون او، در نشست کمیته مشترک همکاری سرمایه گذاری میان چین و امارات اعلام کرد که حجم تجارت این دو کشور به بیش از 100 میلیارد دلار رسیده است و در نظر دارند که این رقم را تا پایان سال 2030 به 200 میلیارد دلار برسانند.[3] صادرات چین به امارات چیزی در حدود 65.5 میلیارد دلار بوده و امارات ششمین تامین کننده نفت چین است. تبادلات میان امارات و چین را باید با سرمایه گذاری های چین و صادرات فناوری چینی به امارات بهتر شناخت. از سوی دیگر این مبادلات همه جانبه شده است و دیگر نمی توان فقط از رابطه نفتی دو کشور صحبت کرد. امارات هاب تجاری چین به غرب آسیا و شمال آفریقاست به گونهای که 60 درصد تجارت چین با این مناطق از طریق امارات انجام میشود و چینی ها بعد از هندی ها و انگلیسیها سومین سرمایه گذار در امارات هستند.[4]
اما این آمار فوق العاده که بیانگر ارتباط گسترده و عمیق امارات با یکی از قطب های جهانی است با چالش مهمی روبه روست؛ چالش مهمی به نام آمریکا. تساهل آمریکا نسبت به همکاری میان امارات و چین به اندازه این اعداد و ارقام خارق العاده نیست. علیرغم اینکه روابط تجاری این دو کشور با سرعت در حال رشد است، ولی این مساله ای نیست که بتواند در همه زمینه ها ادامه پیدا کند؛ چرا که آمریکا اجازه نخواهد داد این روابط در فناوری های نوین مانند هوش مصنوعی و روابط نظامی از جمله تاسیس پایگاه چینی در امارات ادامه یابد و تعمیق پیدا کند!
سران امارات در نظر دارند که تا سال 2031 این کشور را تبدیل به یکی از قطبهای فناوری به ویژه در هوش مصنوعی در سراسر جهان بکنند. به همین منظور آنها در سال 2018 شرکت G42 را تاسیس کردند که از سال 2021 تحت نظر طحنون بن زاید مرد قدرتمند اقتصادی امارات و مشاور امنیتی محمد بن زاید در آمد. این شرکت بزرگ از همان ابتدا با طرفها و مدیران چینی که در لیست سیاه آمریکا قرار داشتند همکاری میکرد. این در حالی بود که این شرکت با آمریکایی ها نیز همکاری داشت و آمریکایی ها ترس این داشتند که مانند ماجرای سینوفارم نشت اطلاعات به نفع چینی ها اتفاق بیافتد، همین مساله سبب شده که دولت و کنگره آمریکا این همکاری یا تهدید علیه اطلاعات و دانش آمریکایی بدانند. این مساله سبب شده که هم کنگره و دولت آمریکا به طور همزمان فشار به ابوظبی را افزایش دهند تا ارتباط خود با چینی ها در زمینه های فناوری های نوین را تمام کنند. مساله ای که مورد موافقت ابوظبی قرار گرفت و آنها سرمایه گذاری در شرکت های چینی را متوقف کردند و سهام خود را در آن شرکت ها فروختند. [5]
همکاری نظامی میان امارات و چین نیز مساله ای نیست که آمریکا بتواند آن را تحمل کند. چینی ها که سرمایه گذاری بزرگی در صنایع و بنادر امارات از جمله بندر خلیفه ابوظبی و همچنین در دوبی داشته اند، به دنبال تقویت حضور نظامی خود در این منطقه رفتند و به طور مخفیانه در حال ساخت پایگاه نظامی بودند. مساله ای که از چشمان آمریکایی ها پنهان نماند و از آنجایی که این تاسیسات در نزدیکی پایگاه مهم هوایی آمریکایی یعنی الظفره بود، آمریکایی ها با فشار و تهدید دولت امارات را مجبور کردند که جلوی این مساله را بگیرند.
مساله اسرائیل و ماجراجویی منطقهای
روابط نزدیک ابوظبی و تلآویو در چند سال اخیر بسیار مشهود است. این روابط رو به تزاید است و نشانه ای مبنی بر اخلال در آن در کوتاه و میان مدت وجود ندارد. ابوظبی که به دنبال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای است (و میخواهد خود را از زیر چتر عربستان خارج کند)، در پی این است که علاوه بر متحدان قدرتمند خارج از منطقه، با قدرت درون منطقه به نام اسرائیل نیز همکاری کند. اگرچه خروج امریکا از منطقه بعید است، ولی امارات با فرض این احتمال به سراغ قدرتی رفته که در منطقه حضور دارد.
اسرائیل در پی تضعیف قدرت های کلاسیک منطقه ای مانند ایران، مصر، ترکیه و حتی عربستان است. تلآویو قدرتهای متوسط منطقه مانند سوریه، عراق و ... را تا حد ممکن تضعیف کرده است و حتی نقشه تجزیه آنها را در راستای هدف تسلط خود از نیل تا فرات را نیز دارد. البته این سیاست فراخور زمان و موقعیت برای قدرت های اصلی منطقه نیز جز اهداف بلند مدت اسرائیل است. امارات که از مولفه های کلاسیک قدرت برخوردار نیست، مانند اسرائیل از تجزیه منطقه و تشکیل دولت های متعدد و ضعیف که همسنگ و همتراز امارات و حتی ضعیف تر از آن باشد استقبال می کند. به همین سبب میان چشم انداز ابوظبی و تلآویو از منطقه نوعی همپوشانی وجود دارد.
این مسیر مشترک بین اسرائیل و امارات برای نظم منطقه ای مطلوب سبب شده که این دو دولت روزبه روز به هم نزدیک شوند. امارات که از زمان شروع بهار عربی ماجراجویی خود در منطقه را شروع کرده است، به نوعی همچون جعبه پاندورای اسرائیل بوده که هر کجا که این جعبه باز شده است، بدبختی و فتنه گریبان کشورها را گرفته است. از یمن تا سوریه، از نواحی کردنشین تا لیبی، از سرکوب جریان های اسلام سیاسی تا حمایت از تجزیه طلبان از سومالی و سودان و ... موارد متعدد دیگر، هماهنگیهای میان ابوظبی و تلآویو را نشان می دهد. در طول بهار عربی امارات توانست به موازات رشد اقتصادی، نفوذ سیاسی و امنیتی خود در منطقه را نیز گسترش دهد و کتمان این مساله منصفانه نیست. این دو مولفه یعنی افزایش قدرت اقتصادی و نفوذ سیاسی سبب شده که پایتخت چند کشور در منطقه مانند، اردن، مصر، اتیوپی، مراکش، تونس و ... تحت تاثیر ابوظبی و به تبع آن اسرائیل قرار بگیرند.
نتیجهگیری
امارات برای اینکه تبدیل قطب اقتصادی آسیا، غرب آسیا و آفریقا شود باید یک مسیر طبیعی را طی کند که بسیاری از کشورها که قدرت منطقه ای و جهانی بودند طی کردند؛ ولی پیمودن این مسیر طبیعی خارج از ظرفیت های درونزای امارات متحده عربی است و امارات نمی تواند مانند بسیاری از موارد دیگر آن را به طور مصنوعی به دست آورد. امارات متحده عربی که از مولفه های کلاسیک قدرت برخوردار نیست برای جبران این ضعف مجبور بوده که خود را به کشورهای غربی به خصوص آمریکا و قدرت منطقه ای مانند اسرائیل در منطقه نزدیک کند تا به سوی اهداف خود و تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای برود.
این مساله سبب شده که امارات همواره یک قدرت وابسته باقی بماند و سیاست خود را تابعی از سیاست کلان قدرت جهانی مانند آمریکا و قدرت منطقه ای مانند اسرائیل تعریف کند. این امر برای امارات چالش های جدی ایجاد کرد و اماراتیها مجبور شدند که برای جلب رضایت آمریکا، قید فناوری نوین و قدرت نظامی چین را بزنند. از سوی دیگر آنها مجبور شدند که میلیاردها دلار نیز در آمریکا سرمایه گذاری کنند تا دسترسی آنها به فناوری نوین مانند هوش مصنوعی و حمایت نظامی تضمین شود؛ مساله ای که شاید می توانستند از طریق چین با هزینه بسیار کمتر تامین کنند. این امر برای کشوری که رویاهای اینچنین در سر دارد یک چالش و ضعف جدی است و نشان می دهد که آینده این کشور به سبب این وابستگی مفرط به آمریکا دچار تضاد ماهوی است.
از سوی دیگر یک کاسه کردن حرکت منطقه ای امارات با سیاست های رژیم صهیونیستی و ماجراجویی های منطقه ای هماهنگ با اسرائیل و سرکوب جریان اصیل میان ملتها به طور تدریجی فضای ضد اماراتی در منطقه ایجاد کرده و خواهد کرد. امارات که با راهبرد یک بندر یک گره به دنبال نفوذ تدریجی در منطقه است و تاسیسات زیربنایی زیادی در مناطق مختلف دایر کرده، عملاً بعد از مدتی هدفی مشروع برای انواع تهدیدها و اقدامات در این مناطق خواهد بود. با توجه به اینکه این کشور ظرفیت درونزای لازم برای مدیریت این چالش ها را ندارد در چرخ های معیوب وارد م یشود که امنیت منافع خود را در ناامنی مناطق دیگر می بیند. جنگ و ناامنی در منطقه چنانکه که در پرونده یمن و مقاومت انصارالله در منطقه دیده شد می تواند اثر کاملاً مستقیمی در مولفه های اقتصادی به خصوص تجارت دریایی که مورد نظر امارات است بگذارد.
از جانب دیگر، حمایت از دیکتاتوری ها، جریان های جدایی طلب و افراطی ها، سرکوب نیروهای اصیل ملی و اسلامی، و ایجاد انواع جنگ های داخلی و کودتا موجب خصومت بیشتر علیه امارات خواهند شد، و ممکن است که شهرها و زیرساخت های درون امارات متحده عربی هدف مشروع جریان های عاصی از امارات و اسرائیل قرار بگیرد. به هر حال مساله فلسطین بخصوص بعد از طوفان الاقصی کماکان مساله اصلی جهان اسلام و کشورهای منطقه است و دولت های همراه با اسرائیل مورد غضب جوامع اسلامی قرار دارند و امارات نیز از این قاعده مستثنی نیست. از طرفی، پویایی و بی ثباتی در کشورهای منطقه نشان داده که برای همیشه نمی توان اخوانی ها در منطقه را سرکوب کرد؛ انصارالله همیشه در برابر امارات خویشتنداری نخواهد نکرد؛ جریانهای ملی گرا در سومالی و سودان و لیبی همیشه در مضیقه نخواهند ماند و روزی خواهد رسید که آنها قدرت را در اختیار بگیرند. آنگاه به عنوان یک دولت یا یک موجودیت سیاسی نه تنها ارتباط با امارات را دچار چالش خواهند کرد و امتیازهای امارات را پس خواهند گرفت بلکه ممکن است حتی ناامنی را به درون ابوظبی و دوبی و... ببرند. این موارد نشاندهنده همان تضاد ماهوی در مسیر طبیعی امارات برای دستیابی به اهداف اقتصادی و افزایش قدرت منطقه ای به منظور صیانت از منافع خود است.
منابع و پی نوشتها:
[1] https://www.wam.ae/article/bi1strc-uaes-foreign-trade-hit-all-time-high-aed3-trillion
[2] https://farhikhtegandaily.com/page/263719/
[3] https://www.gulftoday.ae/business/2025/04/21/trade-between-uae-and-china-surged-to-102-billion-in-2024
[4]https://www.fmprc.gov.cn/mfa_eng/gjhdq_665435/2675_665437/2903_663806/#:~:text=In%202024%2C%20the%20trade%20volume%20between%20China,billion%20and%20imports%20totaled%20USD%2036.245%20billion.&text=The%20UAE%20is%20China's%20sixth%20largest%20source,tons%20of%20crude%20oil%20from%20the%20UAE and https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/g42-and-china-uae-us-triangle
[5] https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/g42-and-china-uae-us-triangle and https://www.cnbc.com/2025/03/21/uae-commits-to-1point4-trillion-investment-framework-in-us-white-house.html
0 دیدگاه