در حالی که جهانیسازی نقش فرد را در سیاست کمرنگ کرده بود، رهبران ملیگرا با استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی و الگوهای رهبری مقتدرانه، مفاهیمی مانند «ملتهای بزرگ» و «تمدنهای مفتخر» را دوباره زنده کردند. این تحولات نشاندهنده بازگشت رهبری شخصیتمحور و ملیگرایانه است که در تقابل با نظم لیبرال بینالمللی قرار دارد.
موج نوین رهبران اقتدارگرا
این تغییرات با بازگشت ولادیمیر پوتین به قدرت در روسیه (۲۰۱۲) و تثبیت جایگاهش به عنوان رهبری مقتدر آغاز شد. پوتین با شعار بازسازی «جهان روسی» و احیای جایگاه روسیه به عنوان ابرقدرت، الگویی برای دیگر رهبران شد.
پس از او، شی جین پینگ در چین با اهداف تبدیل کشور به قدرت جهانی، نارندرا مودی در هند با ایدئولوژی ناسیونالیسم هندو، و رجب طیب اردوغان در ترکیه با تغییر نظام سیاسی به سمت خودکامگی، به قدرت رسیدند.
این روند در دیگر نقاط جهان نیز گسترش یافت: ژائیر بولسونارو در برزیل با شعارهای ضد محیط زیستی و ویکتور اوربان در مجارستان با تمرکز بر حاکمیت ملی، نمونههایی از تقویت گفتمان ملیگرایانه هستند.
ترامپ و بازتعریف نظم جهانی
نقطه عطف این تحولات، پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا بود. شعارهایی مانند «دوباره آمریکا را بزرگ کنیم» و «اول آمریکا»، روحیه پوپولیستی و ضدجهانیسازی را تقویت کرد.
سیاستهای حمایتگرایانه ترامپ، مانند افزایش تعرفههای تجاری علیه چین و خروج از پیمان پاریس، نه تنها روابط اقتصادی جهانی را مختل کرد، بلکه الهامبخش رهبرانی شد که به دنبال کاهش وابستگی به نهادهای بینالمللی بودند.
شکست ترامپ در ۲۰۲۰ تنها وقفهای کوتاه در این روند بود. بازگشت مجدد او نشان داد که نظامهای بینالمللی مبتنی بر قوانین، ائتلافهای چندجانبه، و نهادهای جهانی در حال کمرنگ شدن هستند. ترامپ و هماندیشانش بر احیای «شکوه گذشته» و افزایش اختیارات فراقانونی حکومتها تأکید دارند.
ملیگرایی و تقابل تمدنها
این رهبران با بهرهگیری از روایتهای تمدنی، اقدامات خود را توجیه میکنند. ترامپ در کنوانسیون جمهوریخواهان (۲۰۲۰) خود را «محافظ تمدن غرب» خواند، در حالی که کرملین از مفهوم «دولت-تمدن» برای توجیه سلطه بر اوکراین و بلاروس استفاده کرد.
این رویکرد، ایده «غرب متحد» را تضعیف و جایگاه اروپا در عرصه جهانی را کاهش داده است. بحران انرژی ناشی از جنگ اوکراین و تحریمهای غرب علیه روسیه، وابستگی اروپا به گاز طبیعی را آشکار کرد و تلاش برای یافتن منابع جایگزین را تشدید نمود.
جنگ اوکراین و بازگشت ژئوپلیتیک قدیم
جنگ روسیه علیه اوکراین، بازگشت به ایدههای کهنهی تسخیر سرزمینها با نیروی نظامی را نشان میدهد. پوتین با استناد به «عظمت روسیه»، تجزیه اوکراین را الگویی برای جنگهای آینده میداند.
این جنگ دیپلماسی بینالمللی را تحت تأثیر قرار داده است: گسترش گروه بریکس (با پیوستن کشورهایی مانند ایران و عربستان) و ائتلاف حامیان اوکراین (شامل استرالیا، ژاپن، و کره جنوبی) نشان میدهد چندجانبهگرایی هنوز زنده است، اما دیگر کارایی گذشته را ندارد.
نقش ناتو در تقویت نظامی اوکراین و واکنشهای متناقض کشورهای غیرغربی (مانند هند و آفریقای جنوبی) به این جنگ، شکافهای جدیدی در نظم جهانی ایجاد کرده است.
آیندهی پرابهام نظم جهانی
همکاریهای استراتژیک (مانند پوتین و شی جین پینگ) یا رقابتهای پیچیده (هند و چین) نشان میدهد اتحاد پایدار میان کشورهای ملیگرا ناممکن است. منافع متضاد و تأکید بر «منحصربهفرد بودن» هر ملت، همگرایی را دشوار میسازد.
آینده این نظم جدید به تحولات داخلی قدرتهای کلیدی مانند آمریکا، روسیه، و چین وابسته است. ملیگرایی نه تنها روابط بینالملل، بلکه مفاهیم دموکراسی، لیبرالیسم، و همکاری چندجانبه را به چالش کشیده است.
ظهور فناوریهای پیشرفته (مانند هوش مصنوعی) و رقابت بر سر استانداردهای جهانی، میتواند تقابل میان بلوکهای ملیگرا را تشدید کند، در حالی که سازمانهایی مانند سازمان ملل در غیاب اجماع، به حاشیه رانده میشوند.
نویسنده: مایکل کیمیج
منبع: فارن افرز
0 دیدگاه