لابی عربستان در آمریکا و روابطش با جمهوری‌خواهان ریشه در روابط شخصی سیاستمداران و ثروتمندان عرب با رؤسای جمهور و راهبردهای سیاست خارجی این حزب دارد. با این حال، نمی‌توان از چالش‌های لابی عربستان غفلت کرد.


از ویژگی‌های مخصوص سیاست‌ورزی در واشنگتن دی. سی. این است که کشورهای دیگر این فرصت را دارند جهت منافع خودشان در آمریکا لابی‌گری کنند. ساختار سیاسی آمریکا نیز ذیل قانون فارا[1] به طور رسمی این اجازه را به آن‌ها داده است تا تحت عنوان کارگزار خارجی[2] در سیاست آمریکا مشارکت داشته باشند. کشورهایی نظیر عربستان سعودی با استفاده از این بستر و همچنین به لطف درآمدهای نفتی سرشار مدت‌ طولانی است که توانسته‌اند روابط نزدیکی با سیاست‌مداران آمریکایی، مخصوصاً رؤسای جمهور جمهوری‌خواه بسازند.

البته، فعالیت ذیل عنوان کارگزار خارجی تنها صورت لابی‌گری عربستان در آمریکا نیست و این کشور خود را محدود به این قیدوبندها نمی‌کند. عربستان از طریق سرمایه‌گذاری در اندیشکده‌های آمریکایی، ارتباط با نمایندگان کنگره و از همه مهم‌تر، انعقاد قراردادهای تجاری غیرمستقیم با سیاست‌مداران این کشور فضایی خوبی را برای خود مهیا کرده است تا بتواند سیاست خارجی آمریکا را شکل دهد. لابی‌گری عربستان در واشنگتن مربوط به چند سال یا حتی دهه اخیر نمی‌شود، بلکه تاریخی طولانی دارد.

 

هم‌راستایی راهبردهای جمهوری‌خواهان و اعراب

تمرکز عربستان در حوزه لابی‌گری به چندین دلیل غالباً بر جمهوری‌خواهان بوده است. نخست، به لحاظ تاریخی، عربستان در دهه‌های 1970 و 1980 که جمهوری‌خواهان (نیکسون، فورد، ریگان و بوش پدر) غالباً کنترل کاخ سفید را بر عهده داشتند، یکی از محورهای سیاست خارجی آمریکا در مبارزه با کمونیسم بود. دوم، پس از جنگ سرد نیز سیاست خارجی این حزب در منطقه جنوب غرب آسیا همسویی بیشتری با عربستان داشته است. به عنوان نمونه، در مقایسه با بیل کلینتون دموکرات، جرج بوش پدر و پسر رویکرد سخت‌گیرانه‌تر و تهاجمی‌تری در قبال عراق صدام حسین، به عنوان رقیب عربستان در منطقه داشتند و در نهایت بوش پسر بود که صدام را سرنگون کرد. در قبال ایران نیز این الگوی جمهوری‌خواهان صدق می‌کند. سوم، در دهه اخیر و به‌خصوص پس از ظهور دونالد ترامپ، جمهوری‌خواهان تقریباً مسئله حقوق بشر را از دستور کار سیاست خارجی خود کنار گذاشته‌اند که خیال آسوده‌تری به عربستان برای تعامل با این حزب می‌دهد، هرچند در موضوع حقوق بشر همچنان چالش‌هایی دارد که در ادامه به آن‌ها پرداخته خواهد شد.

 

بندر بن سلطان: هجده‌ سال دوستی با جمهوری‌خواهان

از اوایل ریاست‌جمهوری رونالد ریگان تا دوره دوم ریاست جمهوری جرج بوش پسر، بندر بن سلطان آل سعود سفیر عربستان در آمریکا بود. می‌توان گفت آنچه امروز از روابط گرم سعودی با جمهوری‌خواهان شناخته می‌شود ریشه در فعالیت‌های بندر دارد. در دوران ریگان، بندر واسطه خوبی بود تا همکاری‌های میان دو دولت در سیاست خارجی تقویت شود. به عنوان نمونه، به گفته خودش او نقش مهمی در آغاز کمک‌های عربستان به دولت ریگان برای پشتیبانی از کنتراها در نیکاراگوئه داشت.

قدرت لابی‎‌گری بندر را حتی در دوران ریگان بیشتر می‌توانیم در روابطش با خانواده بوش بیابیم. به عنوان مثال، هنگامی که لابی اسرائیل تلاش بسیاری کرد تا نگذارد دولت ریگان پنج هواپیمای آواکس به عربستان بفروشد، بندر توانست از طریق بوش پدر که در آن زمان معاون رئیس‌جمهور بود، ریگان را قانع به چنین معامله‌ای بکند و موفق شد. این مصداق از اثرگذاری بندر بر بوش پدر تنها نوک کوه یخ روابط خانوادگی بوش‌ها با سفیر عربستان بود.[3]

هنگام آغاز جنگ اول خلیج فارس در دولت بوش پدر، بندر نقشی کلیدی در کمک 13.5 میلیارد دلاری عربستان به آمریکا کرد.[4] افزون بر این، بندر شخصاً 1 میلیون دلار به کتابخانه ریاست‌جمهوری بوش پدر اهدا کرد. در طول دهه 1990، روابط بندر با خانواده بوش تداوم یافت، به نحوی که عربستان صرفاً نزدیک به 1.5 میلیارد دلار به شرکت‌ها و بنگاه‌هایی که اعضای خانواده بوش و دوستانشان سهام داشتند سرمایه‌گذاری کرد.[5] بندر به‌قدری به خانواده بوش نزدیک بود که در مهمانی‌های خانوادگی آن‌ها شرکت می‌کرد و با جورج دبلیو. بوش یا همان بوش پسر پیش از ریاست‌جمهوری‌اش روابط دوستانه و صمیمی‌ای داشت.

در دوران ریاست جمهوری بوش پسر، روابط از این هم نزدیک‌تر شد به نحوی که رسانه‌های آمریکایی بندر را «بندر بوش» خطاب می‌کردند. او نه تنها با بوش، بلکه با رئیس وقت سیا، یعنی جرج تنت هم ارتباطات نزدیکی داشت و تنت به‌نوعی رابط او با بوش محسوب می‌شد تا هر زمان که بندر خواست پیام‌هایش را مستقیماً به بوش برساند. یکی از آثار این روابط نزدیک با بوش این بود که بندر توانست رئیس‌جمهور وقت آمریکا را قانع کند سیا بنگاه‌ها و خیریه‌های عربستانی را برای بررسی ارتباط مالی‌شان با القاعده مورد تحقیق قرار ندهد.[6] پس از 11 سپتامبر، بندر وارد فضای رسانه در آمریکا شد و با مصاحبه‌ها و گفتگوهای متعدد تلاش کرد افکار عمومی آمریکا را از روابط عربستان با القاعده و خاندان بن‌لادن منحرف کند. البته به نظر می‌رسد او در این زمینه ناموفق بود.

بندر در سال 2005 از مقام سفیری عربستان در آمریکا استعفا داد و جای او را ترکی بن فیصل گرفت. شاید بتوان گفت سفرای بعد از بندر اگرچه روابط نزدیک عربستان با آمریکا –مخصوصاً جمهوری‌خواهان- را حفظ کردند؛ اما هیچ‌کدام اثرگذاری و نفوذ بندر را نداشتند. با این ‌وجود، پایان کار بندر به معنای پایان کار لابی عربستان در واشنگتن نبود و پس از او به شیوه‌ها و با مأموریت‌های جدیدی تداوم یافت.

 

ساپراک؛ سازمان لابی‌گر عربستان

پس از وقایع 11 سپتامبر، عربستان به این نتیجه رسید که باید کوشش بیشتری برای ایجاد تصویر مثبت از خود در افکار عمومی آمریکا به عمل بیاورد؛ چراکه حفظ نفوذ کشوری بر سیاستمداران آمریکا در صورتی که چهره‌ای منفور در افکار عمومی داشته باشد دشوار است، چه اینکه از 1990 تا 2006 نگاه افکار عمومی آمریکا نسبت به این کشور به‌صورت مداوم منفی‌تر شد. اما پس از آن عربستان توانست به‌اندازه قابل توجهی تصویر خود را بهبود ببخشد. همچنین طبق آمار سال 2021، نیمی از مردم آمریکا عربستان را متحد یا کشوری که شراکت با آن ضروری است می‌بینند، آماری که برای کشوری همچون عربستان با وجود نظام سیاسی غیر دموکراتیک قابل قبول است.[7]

در راستای ایجاد تصویری مثبت از عربستان و همچنین لابی‌گری حرفه‌ای‌تر، سازمان ساپراک[8] یا کمیته امور روابط عمومی آمریکا-عربستان در سال 2016 به ریاست سلمان الانصاری تأسیس شد. ساپراک عربستان را به طور جدی وارد بازی افکار عمومی آمریکا و رقابت در این حوزه با لابی‌های رقیب کرد. این سازمان از زمان تأسیس دو دستور کار مهم برای تغییر افکار عمومی آمریکا داشته است: 1. برجسته‌کردن مقوله اصلاحات در عربستان 2. نشان‌دادن این کشور به عنوان یک متحد مهم برای آمریکا در منطقه.

پس از قتل جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار عربستانی منتقد حکومت این کشور و سپس گزارش واشنگتن‌پست مبنی بر اینکه سیا نتیجه گرفته بن‌سلمان مستقیماً دستور قتل او را صادر کرده است، ساپراک تلاش ویژه‌ای را آغاز کرد تا تصویر خود را در افکار عمومی آمریکا بهبود بخشد. به همین خاطر براساس برخی گزارش‌ها، 16 شرکت لابی‌گر را به خدمت گرفت تا با ایجاد موجی رسانه‌ای مجدداً چهره مثبتی از عربستان به نمایش بگذارند.[9]

البته عربستان از ساپراک صرفاً برای دفاع از چهره خود بهره نبرده. به عنوان مثال، ساپراک در سال ۲۰۱۷ یک کارزار تبلیغات تلویزیونی علیه قطر راه‌اندازی کرد. طبق قراردادهایی که خبرگزاری الجزیره آن‌ها را بررسی کرد، ۱۳۸ هزار دلار برای هفت آگهی ۳۰ ثانیه‌ای هزینه شده بود. این تبلیغات می‌گفت که قطر از «تروریسم» حمایت می‌کند و باعث بی‌ثباتی متحدان آمریکا در منطقه می‌شود.[10] به عبارت دیگر، لابی عربستان از نفوذ خود بهره برده است تا در رسانه‌های آمریکایی به کشورهای رقیب خود حمله کند.

رقابت قطر با عربستان و همچنین امارات به تصویرسازی در رسانه‌ها محدود نماند. به گزارش پولیتیکو، ساپراک و لابی‌گرهای قطری هر دو تلاش کردند تا نمایندگان کنگره را قانع به حمایت از خود کنند.

 

خانواده ترامپ و پول‌های سعودی

روابط تجاری ترامپ و خانواده‌اش با عربستان همیشه برای او چالش‌برانگیز بوده است؛ زیرا منتقدین و خبرنگاران او را به داشتن تعارض منافع در انجام وظایف متهم می‌کرده‌اند. براساس بررسی‌های فوربز، دونالد ترامپ از دهه 1980 با سرمایه‌داران و ثروتمندان عربستانی همچون عدنان خاشقچی-پسر عموی جمال خاشقچی- و ولید بن طلال، نوه ملک عبدالعزیز، بنیان‌گذار عربستان سعودی روابط تجاری گسترده‌ای داشت.[11] ترامپ دو ماه پس از آغاز کمپین انتخاباتی در 2015 ارتباط تجاری بیشتری با عربستان شکل داد. دو ماه بعد از آغاز نخستین کمپین انتخاباتی‌اش، دونالد ترامپ هشت شرکت جدید راه‌اندازی می‌کند؛ از جمله مدیر هتل جده  THCو مدیر خدمات فنی جده DT. در سال 2016 هتل بین‌المللی ترامپ هم در واشنگتن دی. ‌سی. افتتاح شد. دولت سعودی هم تا پایان مارس ۲۰۱۷ دست‌کم ۲۷۰ هزار دلار در آن هتل خرج کرد.

نوامبر امسال، نیویورک‌تایمز مقاله‌ای منتشر کرد که ابعاد دیگری از روابط ترامپ با عربستان را آشکار می‌کرد و نشان می‌داد ترامپ در ادعای اینکه روابط مالی کمی با این کشور دارد صادق نبوده است. سازمان ترامپ در حال مذاکره است تا شاید یک ملکِ برندِ ترامپ را به یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های املاکِ دولتیِ عربستان اضافه کند. همچنین قصد بر این است که یک برج ترامپ در شهر جده ساخته شود.[12]

جارد کوشنر داماد ترامپ نیز روابط گسترده‌ای با عربستان دارد. به عنوان نمونه، شش ماه پس از خروج کوشنر از کاخ سفید در دوره نخست ترامپ، شرکت سرمایه‌گذاری او با نام Affinity Partner توانست 2 میلیارد دلار سرمایه از بنگاه‌های وابسته به بن‌سلمان سرمایه جذب کند. این چیزی بود که کوشنر ضمن تأیید، آن را نه تعارض منافع بلکه «تجربه و همکاری مبتنی بر اعتماد خواند.»

دولت عربستان از قِبَل چنین هزینه‌هایی به دستاوردهای مهمی در روابطش با آمریکا رسید. در دوره نخست ترامپ، عربستان حمایت تمام‌وکمال دولت آمریکا را هم در قبال رسوایی قتل خاشقچی –که با انتقادات شدید اعضای برجسته جمهوری‌خواه در کنگره همراه بود- و هم در جنگ علیه یمن به دست آورد. افزون بر این، همان‌طور که در زمان ریگان، عربستان علی‌رغم تلاش لابی اسرائیل موفق به خرید هواپیمای آواکس شد، بن‌سلمان نیز در سفر اخیرش به واشنگتن عربستان را به دومین دولت جنوب غرب آسیا تبدیل شد که توانست جنگنده اف-35 را از آمریکا خریداری کند. همچنین طی این سفر آمریکا اعلام کرد با این کشور وارد همکاری‌های هسته‌ای شده و سطح عربستان را به متحد بزرگ غیر ناتو (MNNA) ارتقا می‌دهد. این دستاوردها با وجود مخالفت‌های اسرائیل و بدون آنکه فرایند عادی‌سازی روابط با اسرائیل پیشرفت کند کسب شدند.

 

چالش‌های لابی عربستان

نخستین چالش کنگره است. نمی‌توان این مسئله را فراموش کرد که اگر نقض حقوق بشر توسط عربستان (همچون آغاز مجدد احتمالی جنگ با یمن یا حقوق بشر در داخل عربستان) دوباره برجسته شود، دموکرات‌های کنگره تبدیل به مانعی میان روابط عربستان و آمریکا خواهند شد. افزون بر این، ‌عربستان در سمت جمهوری‌خواهان نیز آسیب‌پذیری‌هایی دارد. جمهوری‌خواهان اگرچه در مقایسه با دموکرات‌ها به عربستان نزدیک‌ترند؛ اما با توجه به ملاحظات اسرائیل اجازه نخواهند داد عربستان فعالیت غنی‌سازی و چرخه سوخت بومی داشته باشد یا بدون عادی‌سازی روابط با اسرائیل وارد یک پیمان دفاعی رسمی با آمریکا شود. در مجموع، عربستان کنگره را به خود نزدیک‌تر کرده، اما این نزدیکی مشروط و آسیب‌پذیر است.

در دوران نخست ترامپ و پس از ماجرای قتل خاشقچی، فشاری از سمت برخی نمایندگان هر دو حزب - مخصوصاٌ از سمت دموکرات‌ها که به طور سنتی بر حقوق بشر تأکید بیشتری می‌کنند – برای تحریم عربستان وارد شد که اگرچه پشتیبانی ترامپ را از بن‌سلمان قطع نکرد؛ اما نشان داد این کشور چقدر می‌تواند از سمت کنگره آسیب‌پذیر باشد. در سال‌های گذشته، فعالیت‌های فشرده ساپراک در نزدیکی به نمایندگان، منجر به بهبود جایگاه عربستان در کنگره شده است. افزون بر این، مقتضیات امنیتی در منطقه باعث شده است هر دو حزب کنگره همچون دو دولت بایدن و ترامپ به عادی‌سازی روابط عربستان با اسرائیل و ایجاد ائتلافی علیه ایران اولویت بیشتری بدهند.

دومین چالش، وضعیت حقوقی ساپراک در آمریکا است. شاید مقایسه ساپراک با آیپک[13] بهتر بتواند این چالش لابی عربستان را توضیح دهد. ساپراک در آمریکا به عنوان کارگزار خارجی ثبت شده است. این به معنای آن است که این سازمان محدودیت‌ها و نظارت‌های بیشتری را در مقایسه با آیپک خواهد داشت؛ چراکه آیپک خود را به عنوان سازمان شهروندان آمریکایی حامی تقویت روابط آمریکا با اسرائیل ثبت کرده است و که از طریق سوپرپک خود، به طور آزادانه‌تری به سیاستمداران کمک مالی می‌کند.

این مسئله، در حقیقت ما را به سمت چالش سوم لابی عربستان هدایت می‌کند. عربستان از یک جامعه عرب-آمریکایی ثروتمند و منسجم برخوردار نیست که همچون آیپک –برای اسرائیل- به عنوان شهروندان آمریکایی منافع عربستان را پیگیری کنند. تفاوت‌های فرهنگی را نیز باید لحاظ کرد. یهودیان خیلی بیشتر در فرهنگ جامعه آمریکایی جذب شده‌اند؛ اما اعراب مسلمان همچنان مرزبندی‌های فرهنگی-دینی برجسته‌ای با اکثریت جامعه دارند. اساساً لابی عربستان همچنان در همراه‌کردن جامعه و افکار عمومی آمریکایی با خود مشکل دارد.

 

جمع‌بندی

لابی عربستان در آمریکا و روابطش با جمهوری‌خواهان ریشه در روابط شخصی سیاستمداران و ثروتمندان عرب با رؤسای جمهور و راهبردهای سیاست خارجی این حزب دارد. در قرن بیست‌ویکم، عربستان تلاش سازمان‌یافته‌ای برای افزایش و تثبیت نفوذ خود در کنگره، کاخ سفید، رسانه‌ها و افکار عمومی آمریکا انجام داد که می‌توان گفت نشان‌ از بهبود درک مقامات این کشور از سیاست‌ورزی در آمریکا دارد و تا اندازه قابل توجهی موفقیت داشته است. این به معنای کنارگذاشته‌شدن روابط شخصی با سیاستمداران جمهوری‌خواه نیست؛ چه اینکه اکنون بن‌سلمان به شیوه‌های غیرمستقیم روابط مالی گسترده‌ای با خانواده ترامپ دارد.

با این حال، نمی‌توان از چالش‌های لابی عربستان غفلت کرد. حمایت کنگره از عربستان همچنان شکننده است. ساپراک، سازمان لابی‌گر عربستان در حقیقت کارگزار خارجی است و نظارت‌ها و محدودیت‌های بالایی بر فعالیت‌هایش اعمال می‌شود. همچنین به دلیل نوع نظام سیاسی خود و عوامل جامعه‌شناختی نتوانسته ارتباط عمیقی با جامعه آمریکا برقرار کند. در صورتی که عربستان نتواند افکار عمومی را با خود همراه کرده و اتحادی مستحکم با کنگره نداشته باشد، روابطش با آمریکا وابسته به اشخاص در کاخ سفید شده و از سمت نوسان‌های تغییر قدرت در قوه اجرایی آسیب می‌بیند.

 

 

[1]- Foreign Agent Registration Act

[2]- Foreign Agent

[3]- Unger, Craig. House of Bush, house of Saud: the secret relationship between the world's two most powerful dynasties. Simon and Schuster, 2004.‏

[4]- https://www.nytimes.com/1991/01/27/world/war-in-the-gulf-saudis-pledge-13.5-billion-to-help-pay-for-war-in-gulf.html

[5]- https://slate.com/news-and-politics/2004/07/bush-has-given-the-saudis-a-free-pass.html

[6]- Unger, Craig. House of Bush, house of Saud

[7]- https://globalaffairs.org/commentary/blogs/us-public-views-saudi-relationship-one-necessity

[8]- Saudi-America Public Relation Affairs Committee (SAPRAC)

[9]- https://www.dailysabah.com/world/americas/saudi-arabia-hires-16-lobbying-firms-to-restore-reputation-in-us

[10]- https://www.aljazeera.com/news/2017/7/25/saudi-lobby-pays-138000-for-anti-qatar-ads-in-the-us

[11]- https://www.google.com/search?q=Alwaleed+bin+Talal+bin+Abdulaziz+al+Saud&sourceid=chrome&ie=UTF-8

[12]- https://archive.is/20251118143539/https://www.nytimes.com/2025/11/18/world/middleeast/trump-family-business-saudi-arabia.html#selection-787.1-787.160

[13]- سازمان لابی‌گر مخصوص اسرائیل یا همان کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل (AIPAC)


اندیشکده تهران


0 دیدگاه

logo

ارسال دیدگاه