آمریکا در صورت عدم تغییر رویکرد، در معرض خطر از دست دادن جایگاه خود قرار خواهد گرفت و تنها با درک واقعی قدرت چین و استفاده از ظرفیتهای متحدان است که میتواند موقعیت استراتژیک خود را حفظ کند.
پیشبینی هانتینگتون درباره برخورد تمدنها نه تنها نادرست نبود، بلکه پیش از موعد بیان شده بود. جهان در حال عبور از نظم لیبرال پساجنگ سرد به سوی نظمی جدید است که در آن فرهنگ، تمدن و هویت نقشی بنیادین خواهند داشت. این تغییر بهجای یک جهان یکپارچه یا کاملاً فروپاشیده، ما را بهسمت جهانی پیش میبرد که باید در آن تعارضات تمدنی با گفتوگو و سازوکارهای چندجانبه مدیریت شوند.
نظم بینالمللی کنونی نه در وضعیت فروپاشی کامل قرار دارد، نه توان بازسازی خود را به شکل مقتدرانه داراست. این نظم در حال تعلیق میان گذشتهای ناتمام و آیندهای نامعلوم است. نه نظم گذشته توان ادامه حیات دارد و نه نشانههای روشنی از نظم جایگزین به چشم میخورد.
در بازهای کوتاه، چندین هیئت عالیرتبه از احزاب حاکم ژاپن، از جمله حزب لیبرال دموکرات و کومیتو، بهطور متوالی به چین سفر کردند.
با افزایش تهدیدات و نیاز به بهرهگیری حداکثری از منابع، انتظار میرود که خریدهای مشترک نظامی افزایش یابند. شرکتهای دفاعی نوظهور نیز، بهویژه در اوکراین، در حال بهرهگیری از این روند هستند.
ترامپ با اتخاذ سیاستهای غیرمتعارف توافقات بینالمللی، جایگاه آمریکا را در بسیاری از نهادهای جهانی تضعیف کرده و موجب شکافهای جدی در روابط بینالملل شده است. این تغییرات، چالشهایی برای کشورهای مختلف ایجاد کرده است و سوالات زیادی درباره آینده نظم جهانی مطرح میکند.
آسیا-پاسیفیک در حال تبدیل شدن به مرکز ثقل نظم نوین جهانی است و رفتار قدرتهای بزرگ در این منطقه آینده روابط بینالملل را رقم خواهد زد. آمریکا باید بتواند میان مهار چین و حفظ اعتماد شرکای منطقهای توازن برقرار کند، وگرنه جایگاه جهانی خود را بهتدریج از دست خواهد داد.
آمریکا بهمثابه یک ابرقدرت یاغی و یکجانبهگرا در حال بازتعریف نقش خود در عرصه بینالملل است. دوران رهبری لیبرال و چندجانبهگرا بهپایان نزدیک شده و جای خود را به رویکردی منفعتمحور، خودمختار و در مواردی تهاجمی داده است.
در پردیس تحقیقاتی هواوی با محیطی روبرو شدم که عظمت فناوری چین و تغییر مرکز ثقل نوآوری جهانی از آمریکا به شرق را نشان میداد.
اصطلاح «جهان جنوب» بیش از آنکه یک واقعیت جغرافیایی یا اقتصادی باشد، یک ابزار گفتمانی است که در طول تاریخ برای توجیه نظم جهانی نابرابر بهکار رفته است.
ترامپ با نزدیکی به دیکتاتورها و تضعیف متحدان دموکراتیک ایالات متحده، نه تنها موقعیت جهانی آمریکا را تضعیف میکند، بلکه ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشر را نیز زیر سؤال میبرد. این رویکرد ممکن است در کوتاهمدت به نفع او و همپیمانانش باشد، اما در بلندمدت به ضرر ایالات متحده و جهان خواهد بود.